۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اشعار و متون ادبی
  • شناسه : 113
  • 31 مارس 2010 - 21:40
  • ارسال توسط :
حوالی‏ات لبریز خیانت بود

حوالی‏ات لبریز خیانت بود

این آخرین کلمات را هم بنویس و مهر کن! حکم، حکم تنهایی توست، «تنهاترین سردار»!بوی غربتی که از گریبانت می‏ریزد، دنیا را دیوانه کرده است.بغض، غربت حنجره گرامی‏ات را دور از صدای آوازها می‏فشارد.تنها مانده‏ای؛ مثل شبی که پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به معراج رفت، مثل تمام نیمه شب‏هایی که پدر گرامی‏ات علی علیه‏السلام ، […]

این آخرین کلمات را هم بنویس و مهر کن! حکم، حکم تنهایی توست، «تنهاترین سردار»!
بوی غربتی که از گریبانت می‏ریزد، دنیا را دیوانه کرده است.
بغض، غربت حنجره گرامی‏ات را دور از صدای آوازها می‏فشارد.
تنها مانده‏ای؛ مثل شبی که پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به معراج رفت، مثل تمام نیمه شب‏هایی که پدر گرامی‏ات علی علیه‏السلام ، سر در چاه می‏کرد و تنهایی‏اش را فریاد می‏کشید.

تنها مانده‏ای، مثل اشک‏های غربت حضرت زهرا علیهاالسلام در فراق پدر.
آن قدر تنها مانده‏ای که غیر از خدا، دیگر هیچ کس و هیچ چیز به خلوتت راه ندارد، حتی ماه هم این شب‏ها برای دیدن تو از پنجره‏های خانه‏ات سرک نمی‏کشد. پاره‏ای وقت‏ها، حس می‏کنم از تنهایی، هوا هم در کنارت جریان نداشته و تمام زمان‏ها برایت ایستاده بودند.
نامه را مهر کن که این نامه، در حکم همان پیاله زهری است که روزهای بعد باید بنوشی، پیاله‏ای که از تلخی لبریز شده؛ اما نه به اندازه تلخی تمام سال‏هایی که غربت، گلویت را می‏فشرد.
نامه را مهر کن، تا تمام سربازانت در کیسه‏های زر معاویه، یکی یکی ذوب نشده‏اند!
دریغ از چند سرباز، دریغ از چند مرد، دریغ از شمشیری حتی در نیام! نامه را مهر کن، تا دنیا را بوی عفن کیسه‏های زر معاویه خفه نکرده است.
فرصت، کوتاه است؛ کوتاه‏تر از خواب غفلتی که سربازهای تو را و شمشیرهای در نیامشان را گرفته است.
نامه را مهر کن، تا این وفای عهد شکنها، دین خویش را هم به چند دینار نفروخته‏اند! بوی کیسه‏های زر، اسلامشان راتامرز هم آغوشی با کفر کشانده است.
این میراث گرانبهای جد بزرگوار توست؛ این امانتی است که به تو سپرده‏اند؛ به امید اینها مباش که خواب دنیا، آب را از سرشان گذرانده است. این لحظات، لحظات موهومی است، لحظاتی تلخ، لحظاتی تلخ‏تر از تمام شوکران‏های زمین؛ انگار دست و پایت را به چهار طرف، میخ کوبیده‏اند و از هر چهار طرف می‏کشندت، دشمنان و «همراهان سست عناصرت»! تمام دنیا درد می‏کند، تمام رودها ورم کرده‏اند و تمام درخت‏ها بغض! بوی تنهایی‏ات خلاصه‏تر از متن صلح نامه‏ای است که به زور تنهایی و به مصلحت دین، مهر کردی.
تنهایی‏ات را موج موج دریاها سر بر صخره می‏کوبند.
هر آنچه کوه سربلند، در برابر این همه غربت بی‏پایانت زانو زده‏اند.
تمام رودها، آبشار شده‏اند تاخودکشی کنند لحظه‏ای را که به ناچار، صلحی ناخواسته را مهر می‏کنی.
آفتاب، دق خواهد کرد؛ اگر بعد از این، سایه‏ات همسایه روزهای آفتابی نباشد.

بی‏عطر تو هیچ گیاهی سر بر آمدن از خاک نخواهد داشت.
این نامه‏ای که مهر می‏کنی، حکم شهادت توست. خوب می‏دانی؛ اما هنوز استوارتر از تمام کوه‏ها، با قدم‏هایی محکم می‏ایستی در برابر انحرافات معاویه و کج‏فهمی‏های نامسلمانان از دین و هیچ‏گاه سر خم نمی‏کنی فشارهای ناتمام کفر و غربت را.
هنوز هم در خانه‏ات را به روی هیچ کدام از یاران بی‏وفایت نبسته‏ای و هر میهمان خوانده و ناخوانده، به خانه‏ات می‏آید؛ همان طور که نامهمان‏ها؛ حتی اگر سوغاتشان زهر باشد.
لبخند تو به استقبالشان می‏رود. هنوز هم نگران مردمی؛ مردمی که خویش را پشت سایه‏های کوتاهشان پنهان می‏کنند. هنوز نگران آنهایی؛ همان‏هایی که مثل دنیا به تو پشت کردند و زخم‏های جهالتشان با برق خنجرهای در آستین مخفیشان، گرده‏ات را با بوی خیانت آشنا کرد.
هنوز زخم‏هایت تیر می‏کشند؛ زخم‏هایی عمیق‏تر از کیسه‏های زر معاویه.
دنیا در خود مچاله شده است از این همه غربتی که گریبان گرامی‏ات را می‏فشرد.
دنیا را مهر می‏کنی به نام دنیا پرستان. دنیا را مهر می‏کنی برای معاویه، برای خود دنیا و برای تمام روزهایی که از خیانت لبریز است.
خون گریه
خدیجه پنجی
خون گریه‏هایم نذر چشمانت، غریب روزگار
من از تو می‏گویم، تو ای آتشفشان بردبار!
در دل چه پنهان کرده‏ای کوهی غم و اندوه را
حرفی بزن، لب باز کن، آه‏ای صبور داغ‏دار!
امشب تمام قدرتت را در صدایت جمع کن
بر فرق این تاریخ، از عمق جگر آتش ببار!
غم شعله‏های سینه‏ات را سمتشان پرتاب کن
بگذار در هرم نفس‏هایت بسوزد روزگار
زیباترین ایهام شعرت را نفهمیدند، نه
آن قلب‏های یخ زده آن توده‏های سرد و تار

خون گریه‏هایم را فقط در سوگ تو خواهم نوشت
تنهاترین سردار! ای مرد آخرین بی‏سوار…

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.