۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » معارف معاریف
  • شناسه : 374
  • 29 دسامبر 2011 - 12:14
  • ارسال توسط :
پيشنهاد آشتي

پيشنهاد آشتي

شايعه‏ ها و خبرهاي نادرستي که معاويه درباره‏ي صلح امام حسن با او شايع کرده بود، نتوانست قيس را بفريبد و او را از مقصد و نيتي که در دل داشت، باز دارد. او نامه‏هايي براي امام خود نوشت و همه چيز را به آن‏حضرت خبر داد.بزرگترين و شوم‏ترين توطئه‏ ي معاويه بر ضد امام […]

شايعه‏ ها و خبرهاي نادرستي که معاويه درباره‏ي صلح امام حسن با او شايع کرده بود، نتوانست قيس را بفريبد و او را از مقصد و نيتي که در دل داشت، باز دارد. او نامه‏هايي براي امام خود نوشت و همه چيز را به آن‏حضرت خبر داد.
بزرگترين و شوم‏ترين توطئه‏ ي معاويه بر ضد امام حسن، همان شايعه‏ هاي بي‏ اساس بود که در ميان لشکريان خود و لشکريان امام پخش کرده بود. بدترين آن شايعه ‏ها هم، شايعه‏ ي صلح امام با معاويه بود. ايمان و پايداري قيس باعث شد که اين شايعه به طور موقت بي‏اثر شود. معاويه وقتي چنين ديد، اين شايعه را به گونه ‏اي ديگر بين مردم پخش کرد. جاسوس‏هاي معاويه در بين مردم شايع کردند.که: «امام حسن پيشنهاد صلح به معاويه داده است؛ ولي هنوز معاويه اين پيشنهاد را نپذيرفته است.»
اين شايعه‏ي دروغ و ناجوانمردانه از همان روزهاي اول، عده‏ي بي‏شماري را فريفت. اين سخن همه جا، زبان به زبان گشت. در حالي که معاويه يک بار توسط عبدالله بن نوفل و بار ديگر توسط عبدالله بن عامر پيشنهاد صلح را براي امام حسن مطرح کرده بود. اما امام با قاطعيت تمام پيشنهاد صلح را رد کرده بود و خواستار تسليم بي‏قيد و شرط معاويه در برابر اراده‏ي مسلمان‏ها شده بود.
اين شايعه به مرور باعث شد که روحيه‏ي رزمندگان اسلام تا حدي درهم بکشند و نظر بعضي از مسلمان‏هاي ساده‏دل نسبت به امام عوض شود؛ اما امام هيچ‏گونه سستي از خود نشان نداد و در برابر توطئه‏هاي معاويه و حکومت جبار شام ايستادگي کرد. او حتي چندين بار حاکمان شام را تهديد به جنگ کرد و آن‏ها را به مبارزه طلبيد. بعد از اعدام دو جاسوسي که معاويه به کوفه و بصره فرستاده بود، امام در نامه‏اي براي معاويه نوشته بود: «اي معاويه، فرزند ابوسفيان! تو بعضي از نيروهاي کار آزموده‏ات را براي جاسوسي به سوي ما مي‏فرستي! گويا که تو دوست داري با من بجنگي. البته شکي در اين نيست و من هر لحظه آماده‏ي اين جنگ هستم. پس منتظر باش. من به ياري خدا براي جنگ با تو، به سويت خواهم آمد.»
به غير از نامه‏هايي که امام در آن‏ها معاويه را به جنگ تهديد کرده بود، حرکت آن‏حضرت به منطقه‏ ي ساباط مداين براي تشويق و ترغيب مردم و آماده‏سازي آن‏ها براي جنگ با معاويه، بهترين گواه است که آن‏حضرت اصلا ميلي به صلح با معاويه نداشته است تا بخواهد پيشنهاد صلح را ابتدا او به حاکمان شام بدهد. امام حسن از همان آغاز بيعت مردم با او، پسر عموي خود مغيرة بن نوفل را در کوفه مأموريت داد و به او سفارش کرد که در تشويق و ترغيب مردم به جهاد و جنگ با دشمن، لحظه‏اي غافل نماند. هم‏چنين وقتي که سپاه عراق را براي حرکت آماده کرد، عبيدالله بن عباس را به فرماندهي آن سپاه برگزيد و قيس بن سعد و سعيد بن قيس را هم به عنوان مشاوران و معاونان او انتخاب کرد. پيش از راهي کردن آن‏ها، سه بار در ميانشان نماز خواند و سپاه را تا دير عبدالرحمان بدرقه کرد.
معاويه وقتي ديد که امام پيشنهادهاي مکرر او را درباره‏ي صلح نمي‏پذيرد، به وسيله‏ي جاسوس‏هاي خود که در همه جا نفوذ داشتند، شايع کرد که امام حسن خواهان صلح است. متأسفانه اين شايعه ناجوانمردانه به سرعت در اين‏جا و آن‏جا پيچيد و زبان به زبان گشت؛ تا جايي که گروهي ساده‏لوح، تندرو و احساساتي که اين شايعه را باور کرده بودند، زبان به اعتراض گشودند و ساز مخالفت با آن‏حضرت را به صدا درآوردند. بعضي نيز مغرضانه به اين قضيه دامن زدند.
پيش از آن‏که امام از شهر کوفه عزيمت کند، جماعتي نزد او آمدند و گفتند: «اي حسن بن علي! روز به روز که مي‏گذرد، معاويه دست به توطئه‏هاي خطرناک‏تر از پيش مي‏زند و فرماندهان سپاه اسلام را يکي يکي فريب مي‏دهد تا به سوي خود بکشاند. پس بايد به طور جدي به جنگ با معاويه برخيزيم و خون اين دشمنان خدانشناس را بريزيم. تو خليفه و امام بر حق ما هستي و ما هم مطيع تو هستيم.هر چه فرمان دهي، ما اطاعت مي‏کنيم و تا پاي جان در کنارت جانفشاني مي‏کنيم!»
امام که بي‏وفايي و خيانت مردم کوفه را در زمان علي ديده و تجربه کرده بود، در زمان خلافت خود نيز بي‏وفايي و خيانت کسي مانند عبيدالله بن عباس را به چشم ديده بود؛ مي‏دانست که اين مردم بي‏وفا دروغ مي‏گويند و به او هم وفادار نخواهند ماند. وقتي شخصيتي مانند عبيدالله بن عباس دست به خيانت مي‏زد، از ديگران چه انتظاري مي‏رفت؟ امام در پاسخ جماعتي که آمده بودند و خواهان فرمان جهاد و جنگ بودند، فرمود: «به خداوند سوگند که دروغ مي‏گوييد! شما با پدر من که بهتر از من بود، وفا نکرديد! چگونه به من وفادار خواهيد ماند؟! من با چه اطمينان خاطري حرف‏هاي شما را باور کنم؟ اگر واقعا راست مي‏گوييد و خواهان جنگ و جهاد هستيد، ميعاد من با شمايان در لشکرگاه مداين. پس همگي به سرعت، راه مداين را در پيش بگيريد!»
امام به خوبي مي‏دانست که بي‏وفايي مردم کوفه در مداين آشکار خواهد شد. براي همين هم آن‏جا را ميعادگاه امتحان وفاداري مردم برگزيد. گروهي همان ابتدا بي‏وفايي خود را نشان دادند. آن‏ها بهانه آوردند و به عهدشان وفا نکردند؛ همان‏گونه که پيش‏تر هم با علي کرده بودند. گروهي نيز به سوي مداين حرکت کردند تا در آنجا و يا در بين راه، بي‏وفايي‏هايشان را آشکار سازند و گروهي ديگر به همراه امام به سوي مداين به راه افتادند.
امام به همراه ياران و پيروانش، پس از استراحت کمي در دير عبدالرحمان، از آن جا کوچ کردند. از حمام عمر و دير کعب گذشتند و در يک سحرگاه، در روستاي ساباط فرود آمدند. در همين‏جا بود که امام تصميم گرفت مردم را بيازمايد؛ زيرا به خوبي مي‏دانست دسته‏اي از مردم تندرو که شايعات بي‏اساس پيشنهاد صلح از سوي او به معاويه را باور کرده بودند، قصد جانش را دارند. و نيز شنيده بود که معاويه به اشعث بن قيس کندي، عمرو بن حريث، حجر بن حجر و شبث بن ربعي و دسته‏اي ديگر از جنگجويان معروف، نامه‏هايي مخفيانه نوشته و از آن‏ها خواسته است که امام را به هلاکت برسانند.
معاويه براي آن جنگجويان نوشته بود: «به هرکس که بتواند حسن را به شهادت برساند، دويست هزار درهم خواهد بخشيد. رياست لشکري از لشکرهاي شام را هم به او خواهم داد. البته يکي از دخترانم را نيز همسر او خواهم کرد.»
براي همين بود که امام حسن هميشه در زير رخت خود درع[۱]  و جوشن[۲]  به تن مي‏کرد و به هنگام نماز، با محافظان و ياران صديق خود درصف نماز حاضر مي‏شد. يک بار حتي گروهي، تيري به سويش رها کرده بودند؛ ولي خوشبختانه آن تير به جوشن تن امام خورده بود و صدمه‏اي به خود آن حضرت نرسيده بود.
امام در چنين شرايطي، حق داشت که لشکرش را از راه‏هاي مختلف امتحان و
آزمايش کند. صبح دومين روز ورودش به ساباط، دستور داد که مردم را جمع کنند. وقتي همه جمع شدند، امام بر منبر رفت و پس از ستايش خدا و درود و سلام بر رسول‏الله و علي و فاطمه – پدر و مادرش – فرمود:
«سوگند به الله که آرزوي من اين است که خدا را ستايش کنم و شکرش را به جا آورم. شکر براي اين همه نعمت بي‏شماري که به ما بخشيده است. دلم مي‏خواهد که با پند و اندرز، شما مردم را از جهل و گمراهي به راه راست کوچ دهم. اي مردم عراق! بدانيد و آگاه باشيد، آن گونه که من خير و خوبي‏تان را مي‏خواهم، شما خود خيرتان را نمي‏خواهيد. پس با من ساز مخالفت مزنيد. خداوند همه‏ي ما را به راه راست هدايت فرمايد و همه‏ي ما را بيامرزد. ان شاء الله…»
امام پس از اين سخنان، از منبر پايين آمد. مردم با حيرت و تشويش به يکديگر نگاه مي‏کردند. هر يک به ديگري مي‏گفت: «ازاين سخنان حسن چه فهميدي؟ آيا توانستي بفهمي که حسن از اين سخنانش چه منظوري داشت؟»
گروهي مي‏گفتند: «اين‏گونه که از حرف‏هاي حسن برمي‏آيد، گويا ميل دارد که با حاکمان ستمکار شام آشتي کند و صلح را بين خود و معاويه برقرار سازد و به اين ترتيب، خلافت را به دست بني‏اميه بسپارد!»
عده‏اي هم مي‏گفتند: «حرف‏هاي حسن بن علي بوي سازش مي‏دهد. لابد ميل دارد که امر خلافت را به معاويه واگذارد و خود گوشه‏نشيني گزيند.!»
گروهي که قلبا مذهب خوارج را داشتند و دوستدار علي و فرزندانش نبودند، بلکه در ظاهر خود را دوستدار اهل بيت نشان مي‏دادند، مي‏گفتند: «به خداوند سوگند که اين مرد با اين سخن سازشکارانه‏اش به راه کفر و شرک قدم گذاشته… و بذر سازش با دشمنان خدا و قرآن را در دل خود کاشته است!»
در همين زمان ناگهان مردي از راه رسيد و با صداي بلند فرياد برآورد: «اي مردم عراق!بدانيد و آگاه باشيد که لشکر عراق از لشکر معاويه شکست سختي خورد و قيس بن سعد به دست سپاهيان شام کشته شد!»
اين خبر که يک شايعه دروغ بود و از سوي معاويه و حاکمان ديگر شام ساخته و پرداخته شده بود، فورا در بين مردم پخش شد. اصل خبر، بر عکس شايعه بود؛ چرا که قيس با سپاهش، لشکر معاويه را به سختي شکست داده بود. معاويه براي آن که رسوايي شکست خود را از مردم بپوشاند، اين شايعه دروغ را ساخته بود. با شنيدن آن يأس و نااميدي بر دل مردم عراق چنگ انداخت و مثل باد خزان باغ دل‏هاشان را پژمرده و افسرده ساخت. گروهي ناگهان سر به آشوب و شورش برداشتند و گستاخانه به اعتراض و انتقاد از امام معصوم زبان باز کردند. آن‏ها همگي با هم، يکباره به استراحتگاه آن‏حضرت هجوم بردند، حريم مقدسش را شکستند و غارت کردند و حتي مصلاي[۳]  امام را از زير پايش کشيدند و بردند. مردي با خشم وحشيانه‏اي پيش آمد و با گستاخي تمام، رداي آن‏حضرت را از دوش مبارکش کشيد و با خود برد. آن‏ها اين کارها را چنان سريع انجام دادند که گويي از پيش در پي فرصتي بودند و فقط بهانه‏اي مي‏جستند تا کينه و دشمني قلبي‏شان را نسبت به فرزند پاک پيامبر نشان دهند. آن‏ها مگر قدر پدرش علي را دانستند که قدر او را بدانند! آن‏ها قدر مجموعه‏ي گل را ندانستند و خزاني ابدي بر دل‏هايشان چنگ انداخت و خوار و ذليلشان ساخت. خزاني که ديگر بهاري به دنبالش نداشت.
ناگهان ياران نزديک امام و پيروان راستينش بر آن جماعت گستاخ و بي‏فرهنگ يورش بردند. عده‏اي، امام را در ميان گرفتند و از دست شورشي‏ها و آشوبگران نادان نجات بخشيدند. پيش از آن‏که آن جماعت خيانت‏پيشه بتوانند آسيبي به آن‏حضرت برسانند، او را سوار بر اسبي از ساباط بردند و راه مداين را در پيش گرفتند.
ياران صادق امام مي‏دانستند که دسته‏ي مخالفان در همه جا و هر لحظه کمين کرده‏اند تا آن‏حضرت را به شهادت برسانند. در بين راه مداين، مردي ناگاه از کمينگاه بيرون جست و لگام اسب امام را گرفت.سپس با صدايي بلند و گستاخانه گفت: «اي حسن! پدرت علي بن ابيطالب، مشرک و کافر شد. تو نيز اکنون از خدا برگشتي و کافر شدي!»
آن مرد بدکار و نانجيب که جراح بن سنان نام داشت، پس از گفتن اين سخن، با تيشه‏ي تيزي که در دست داشت، با شدت تمام ضربتي بر ران امام فرود آورد. چنان که ران آن حضرت شکاف خورد و استخوانش هم آسيب ديد. امام در همان حال با زيرکي و رشادت، شمشير خود را در آورد و ضربتي بر آنمرد بدکار زد. آن‏گاه هر دو، دست در گريبان هم بر زمين افتادند. ياري از ياران امام پيش دويد و تيشه را از دست جراح بن سنان بيرون کشيد. يار ديگري روي او افتاد و بيني او را بريد.سپس آجري سنگين برداشت و با زدن چند ضربه بر سرش، او را کشت و راهي جهنم کرد.
امام را که زخم مهکلي برداشته بود بر سريري[۴]  نشاندند و دوباره رو به سوي مداين نهادند. خبر شورش مردم، حمله‏شان به چادر امام و غارت اموال شخصي آن حضرت و نيز زخمي که برداشته بود، به گوش قيس رسيد. او با دوستانش مشورت کرد و قرار بر اين شد که سپاه را به سوي کوفه برگرداند؛ زيرا قيس دريافت که جان امام در خطر مي‏باشد و با اين موقعيت، جنگ بيهوده است.

[۱] درع: لباس جنگي که از حلقه‏هاي آهني مي‏سازند؛ زره.
[۲] جوشن: درع، لباس جنگي.
[۳] مصلا: محل نماز، دراين جا به معني «سجاده» و «جانماز» است.
[۴] سرير: تخت، در اين جا، منظور چيزي مانند برانکار است.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.