۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » علی علیه السلام و پاسخ به شبهات
  • شناسه : 327
  • 14 نوامبر 2010 - 19:50
  • ارسال توسط :
ریشه اختلافات حضرت علی علیه السلام با معاویه

ریشه اختلافات حضرت علی علیه السلام با معاویه

هنگامی که حضرت علی‌(علیه السلام)، زمام دولت اسلامی را به عهده گرفت‌، دو جبهه‌ی‌گسترده از قریش بر ضد وی سازمان‌دهی شد. گروه نخست‌، ناکثین بودند و گروه دوم‌،قاسطین بودند که فرماندهی آن را معاویة بن ابی سفیان بر عهده داشت‌. ابوسفیان ازرهبران مشرکان مکه بود که سرکردگی قریش را در بسیاری از جنگ‌های آنان با […]

هنگامی که حضرت علی‌(علیه السلام)، زمام دولت اسلامی را به عهده گرفت‌، دو جبهه‌ی‌گسترده از قریش بر ضد وی سازمان‌دهی شد. گروه نخست‌، ناکثین بودند و گروه دوم‌،قاسطین بودند که فرماندهی آن را معاویة بن ابی سفیان بر عهده داشت‌. ابوسفیان ازرهبران مشرکان مکه بود که سرکردگی قریش را در بسیاری از جنگ‌های آنان با رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) ، در دست داشت‌. معاویه و پدرش از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام و رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) بودند و همواره می‌کوشیدند بر سر راه گسترش اسلام مانع بیافرینند. آنان به‌مسلمانان به ویژه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آسیب‌های فراوانی رساندند. [۱] مادر معاویه هند بودکه در مکه به زناپیشگی و بی‌عفتی متهم بود و معاویه را به جز ابوسفیان به چهار پدردیگر نسبت داده‌اند.

هنگامی که در سال هشتم هجرت‌، مکه به دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و سپاهیان اسلام‌گشوده شد، ابوسفیان و معاویه نیز هم‌چون دیگر مشرکان به ظاهر اسلام آوردند. دردوران خلافت خلیفه‌ی اول‌، کشورگشایی‌های مسلمانان در منطقه‌ی شام آغاز گردید.ابوبکر، یزید بن ابوسفیان را به فرماندهی نیروهای مسلمان در این کارزار برگزید. آن گاه‌برادرش‌، معاویه را نیز به شام فرستاد تا به او بپیوندد.[۲] هنگامی که دمشق در دوره‌ی‌عمر به دست نیروهای اسلام افتاد، یزید بن ابی‌سفیان به جای ابوعبیده نشست‌.[۳] چون‌یزید در سال ۱۸ هجری هلاک شد، عمر، معاویه را بر دمشق و خراج آن گمارد.[۴] معاویه پیش از آن‌، نماینده‌ی خلیفه در اردن بود.[۵] معاویه در میان کارگزاران خلیفه‌ی‌دوم‌، نماینده‌ی تام الاختیاری بود که خلیفه نظارت چندانی بر وی نداشت‌. او سال‌ها برشام‌، فرمان راند بی آن که خلیفه به اموال وی‌، رسیدگی کند یا او را عزل سازد. با آغازخلافت عثمان‌، حضور بنی امیه در پست‌های کلیدی سرزمین‌های اسلامی گسترشیافت‌. مروان بن حکم به عنوان مشاور مالی عثمان‌، راه را برای گسترش نفوذ بنی امیه‌می‌گشود. بدین ترتیب‌، زمینه برای پیشرفت معاویه فراهم شد و وی به فرمان‌رواییمطلق منطقه‌ی شام رسید. او در تمام مدت خلافت عثمان بر این مسند باقی ماند.[۶]
معاویه در ماجرای قتل عثمان‌، مرموزانه دخالت داشت‌. وی به گونه‌ای موضع گرفت‌که بتواند در هر شرایطی ـ چه در صورت زنده ماندن یا کشته شدن عثمان ـ بیشترین بهره‌را ببرد. او به‌درخواست‌های پی‌درپی عثمان مبنی بر فرستادن نیرو به مرکز خلافت برای‌حفظ جان خلیفه‌، توجه نکرد. البته پس از مدتی‌، نیروهایی را گسیل داشت‌، ولی آن‌ها به‌مدینه نرفتند. هنگامی که نامه‌ی عثمان به معاویه رسید، او در کمین نشست تا عثمان راکشتند. آن گاه به خون‌خواهی وی برخاست‌. آشکار است که اگر معاویه به راستی‌می‌خواست این خون ریخته نشود، بایستی بی‌درنگ به پا می‌خاست‌.[۷] حضرت‌علی‌(علیه السلام)، در نامه‌ای به معاویه‌، این مسأله را به خوبی آشکار می‌سازد و چنین می‌فرماید:
انّما نَصَرْت‌َ عُثمان‌َ حَیْث‌ُ کان‌َ النَّصرُ لک‌َ و خذلته‌ُ حَیْث‌ُ کان‌َ النَّصرُ لَه‌ُ.[۸]
تو هنگامی عثمان را یاری کردی که به سود خودت بود و هنگامی که به سود او بود، اورا یاری نکردی‌.
با کشته شدن عثمان و بردن پیراهن خونین عثمان به شام‌، فرصت مناسبی برای‌بهره‌برداری معاویه فراهم گردید. معاویه در این شرایط استثنایی‌، با تبلیغات مسمومی که‌به راه انداخت‌، عثمان را خلیفه‌ی مظلوم و خود را ولی‌ّ دم او معرفی کرد. این مسأله درنظر مردم شام بیش از آن چه معاویه می‌خواست‌، بزرگ جلوه کرد و آنان را خشم‌ناک‌ساخت‌. این شگرد معاویه‌، پی‌آمد چشم‌گیری داشت‌؛ زیرا مردم شام در این سال‌های‌طولانی‌، اسلام را تنها از زبان معاویه شنیده بودند و کردار او را کرداری کاملاً اسلامی‌می‌پنداشتند. در پی همین جوّسازی‌ها بود که اهل شام بر عثمان می‌گریستند.[۹]
معاویه چون دید علی‌(علیه السلام) خلافت را به دست گرفته است‌، کوشید وی را از صحنه‌حذف کند. از این رو، در نخستین گام‌، علی‌(علیه السلام) را به عنوان قاتل عثمان‌، به مردم معرفی‌کرد. معاویه از هر فرصتی برای ضربه زدن به حاکمیّت علی‌(علیه السلام) بهره می‌جست‌. وی‌می‌خواست با هر وسیله‌ی ممکن‌، به هدف برسد. بنابراین‌، از زیر پاگذاشتن ارزش‌های‌اخلاقی و اصول اسلامی‌، هیچ هراسی نداشت‌. در این راه هر کار حرامی‌، برای او حلال‌و هر باطلی‌، مباح بود. او شیفته‌ی قدرت و جاه و مقام بود و چون در رأس شبکه‌ی‌گسترده‌ی بنی امیه در دوران خلافت عثمان قرار داشت‌، نمی‌توانست با علی‌(علیه السلام) به توافق‌برسد.
معاویه‌، عنصر پلیدی بود که به هیچ صورت‌، مورد تأیید علی‌(علیه السلام) نبود. یکی ازمحورهای اساسی سیاست و زمام‌داری علی‌(علیه السلام) از همان آغاز حکومت‌، پاک‌سازی‌حکومت از زمام‌داران منحرف دوره‌ی عثمان بود. علی‌(علیه السلام) در اجرای این سیاست‌، هیچ‌مسامحه‌ای را جایز نمی‌دانست‌. یکی از این کارگزاران‌، معاویه بود. مخالفت علی‌(علیه السلام) بامعاویه به سبب اختلاف‌های شخصی نبود، بلکه در تضاد اسلام با جاهلیت وجدایی‌ارزش‌های الهی از پلشتی‌های مادی‌، ریشه داشت‌. مبارزه‌ای بود برای حفظ امانت خدا ورسول خدا(صلی الله علیه و آله) که علی‌(علیه السلام)، پرچم آن را بر دوش کشیده بود. علی‌(علیه السلام) خود را در این‌زمینه‌، مسؤول می‌دانست و می‌کوشید مردم را از حقیقت این مبارزه و ماهیّت مقدس آن‌آگاه سازد.
مهم‌ترین تصمیم سیاسی حضرت علی‌(علیه السلام) در آغاز این مبارزه‌ی پی‌گیر، برکناری‌معاویه از حکومت شام بود. ایشان در نامه‌ای به معاویه‌، از او خواست که فرمان‌برداری‌خود را از حکومت مرکزی‌، اعلام کند. معاویه مکّارانه‌، به نماینده‌ی علی‌(علیه السلام) پاسخ ندادو سه ماه پس از قتل عثمان‌، نامه‌ای اعتراض‌آمیز برای علی‌(علیه السلام) فرستاد.[۱۰] این پی‌آمد،پیش‌بینی‌پذیر بود؛ زیرا میان دیدگاه و طرح علی‌(علیه السلام) برای دولت اسلامی با دیدگاه معاویه‌که نمودار انحراف و فساد بود، هیچ نقطه‌ی اشتراکی‌، دیده نمی‌شد. به طور طبیعی‌دوگانگی اهداف‌، چنین پی‌آمدهایی را نیز در برداشت‌. شاید بتوان گفت بسیاری ازمشکلات بعدی حضرت علی‌(علیه السلام) مانند: حکمیّت‌، قیام خوارج و شهادت وی در همینمشکل اساسی‌؛ یعنی حکومت معاویه‌، ریشه دارد.
علی‌(علیه السلام) در برابر معاویه‌، جز جنگ هیچ راهی پیش‌رو نداشت‌. حتی اگر علی‌(علیه السلام)،قاتلان عثمان را مجازات می‌کرد، معاویه بهانه می‌آورد که اساس خلافت حضرت رانمی‌پذیرد. او در نامه‌ای به علی‌(علیه السلام) می‌نویسد:
اهل شام جز جنگ با تو چیز دیگری نمی‌خواهند تا روزی که قاتلان عثمان را تسلیم‌کنی اگر چنین کردی‌، آن گاه مسأله‌ی خلافت را باید در شورای مسلمانان طرح کرد.در گذشته‌، حق حکومت با حجازی‌ها بود، ولی چون این حق از میان آنان رخت بربست‌، اکنون تصمیم از آن‌ِ مردم شام است‌. به خدا سوگند! حجتی که بر طلحه و زبیرداشتی‌، بر مردم شام نداری‌؛ زیرا اگر آنان با تو بیعت کرده‌اند، من هرگز بیعت‌نکرده‌ام‌.[۱۱]
به خوبی در می‌یابیم که معاویه چیزی جز خلافت را برای خود نمی‌خواست و در این‌راستا، شورای مسلمانان نیز بهانه‌ای بیش نبوده است‌. وی با صراحت می‌گوید که حتیتسلیم کردن قاتلان عثمان برایش کافی نیست و خلافت را باید در شورای اهل شاممطرح کرد. آشکار است که پی‌آمد چنین شورایی چه خواهد بود!!

پی نوشت ها :

۱٫ شرح نهج البلاغه‌، ابن ابی الحدید، بیروت‌، دارالاحیاء الکتب العربیة‌، ۱۳۸۵ ق‌، ج ۲، ص ۳۳۶٫
۲٫ الکامل فی التاریخ‌، علی بن محمد، ابن اثیر، بیروت‌، دار صادر و دار بیروت‌، ۱۳۸۵ ق‌، ج ۱، ص ۴۰۶٫
۳٫ الکامل فی التاریخ‌، علی بن محمد، ابن اثیر، بیروت‌، دار صادر و دار بیروت‌، ۱۳۸۵ ق‌، ج ۱، ص ۴۳۹٫
۴٫ همان‌، ص ۵۶۰٫
۵٫ همان‌، ص ۵۲۵٫
۶٫ شرح نهج البلاغه‌، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳۳۸٫
۷٫ الفتنة الکبری (انقلاب بزرگ‌)، دکتر طه حسین‌، برگردان‌: احمد آرام و سیدجعفر شهیدی‌، تهران‌، انتشارات‌علمی‌، ۱۳۶۳ ش‌، ج ۲، ص ۶۱٫
۸٫ نهج البلاغه‌، فیض الاسلام‌، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، نامه‌ی ۳۷، ص ۹۵۰٫
۹٫ تاریخ الطبری‌، محمد بن جریر طبری‌، بیروت‌، دارالکتب العلمیه‌، ج ۳، ص ۷۰٫ معاویه می‌دانست که‌علی‌(علیه السلام) با او سازش نخواهد کرد و برای سیطره بر تخت و قدرت با او وارد معامله نمی‌شود. او از روی‌ترس و برخلاف میل باطنی‌، مسلمان شده بود و هنوز کینه‌ی بدر و حنین را در دل می‌پروراند. هم چنین بابنی‌هاشم‌، رقابتی دیرینه داشت‌. از این رو، در حکومت علی‌(علیه السلام)، جایی برای او نبود. پس به چاره‌جویی‌پرداخت و چه راه و بهانه‌ای بهتر از خون عثمان‌؟
۱۰٫ الکامل فی التاریخ‌، ج ۳، ص ۳۰۲٫
۱۱٫ الامامة و السیاسة‌، ابو محمد عبداللَّه ابن قتیبه الدینوری‌، قم‌، منشورات الرضی‌، ۱۳۶۴ ش‌، ص ۱۰۲٫

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.