۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » مقاله و تحلیل
  • شناسه : 367
  • 27 مارس 2020 - 5:11
  • ارسال توسط :
متن صلح نامه / مفاد صلح نامه

متن صلح نامه / مفاد صلح نامه

متن صلح نامه امام مجتبی با معاویه

بسم الله الرحمن الرحيم؛ حسن بن علي بن ابي‏طالب (ع) با معاوية بن ابي سفيان بر طبق شرايط زير صلح مي‏کند:
۱- معاويه بايد در ميان مردم، بر طبق کتاب خدا و سنت رسول خدا – صلي الله عليه وآله – و روش خلفاي شايسته عمل کند.
۲- معاويه نبايد جانشيني براي پس از خود معرفي کند.
۳- مردم در هر جا که باشند، (چه در شام و چه در عراق و چه در حجاز و يمن،) بايد از شر معاويه در امان باشند و او نبايد آسيبي به آنان برساند.
۴- اصحاب علي بن ابي‏طالب – عليه السلام- و شيعيان او نبايد از طرف معاويه آسيب و اذيتي ببينند و بايد جان و مال و زنان و اولاد آنان در امان باشد.
۵- معاويه نبايد نسبت به حسن بن علي و برادرش حسين و ساير اهل بيت و خويشان رسول خدا – صلي الله عليه و آله – مکر و حيله‏اي بينديشد و نبايد پنهاني يا آشکارا ضرري متوجه آنان سازد و آنان در هر جاي زمين باشند، نبايد از معاويه بترسند.
۶- نسبت به اميرالمؤمنين (ع) نبايد لعن شود و نيز نبايد در قنوت نماز به آن حضرت و اصحابش ناسزا گفته شود.
همان طور که روشن است، بندهاي قطعنامه بگونه‏اي تنظيم شده است که کمترين ضرر و آسيبي متوجه شيعيان نگردد و نيز جلو استمرار اين حرکت شوم توسط معاويه، پس از خودش گرفته شده است؛ زيرا او اجازه نداشت براي پس از خودش جانشيني تعيين کند و بطور خلاصه، در حد ضرورت به معاويه امتياز داده شده است.

پس از انعقاد صلحنامه، معاويه به محلي رفت که پيش از آن، لشکرگاه امام حسن مجتبي (ع) بود.
وي روز جمعه، پس از اقامه نماز جمعه خطبه‏اي خواند و در آخر خطبه چنين گفت: من با شما جنگ نکردم براي آنکه نماز به پاداريد،يا روزه بگيريد، يا زکات بدهيد؛ بلکه به خاطر ابن جنگ کردم که بر شما حکومت کنم و خدا هم مرا به مقصودم رساند، اگر چه شما مايل نبوديد و تمام شروطي که با حسن بن علي بسته‏ام، زير پاي من است و به هيچ کدام از آنها عمل نخواهم کرد! در اين سخنان، معاويه تصريح کرده است که به سنت رسول خدا و احکام الهي عمل نخواهد کرد و هيچ ضمانتي براي شيعيان و ياران علي (ع) و اهل بيتش وجود ندارد، حتي مردم نيز هيچ اعتراضي نکردند که او با صراحت تمام، مواد قطعنامه را زير پا گذاشته است.
آنان خود را مسلمان و پيرو قرآن مي‏دانستند؛ ولي در برابر لغو نخستين بند قرارداد (که مهمترين بندها بود)، هيچ اعتراضي نکردند و معاويه هم چون اين روحيه و ضعف ايمان مردم را مي‏دانست و بخوبي آگاه بود که آنان فقط حرف دين را مي‏زنند.
لذا جرأت کرده بود که اين سخنان را بر زبان جاري کند؛ در غير اين صورت، نه تنها چنين نمي‏گفت، بلکه موفق به غصب حکومت نيز نمي‏شد.
آري؛ الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي ألسنتهم يحوطونه ما درّت معيشتهم فإذا محّصوا بالبلاء قل الديّانون: مردم، بنده دنيا هستند و دين، همچون آب دهان بر زبان آنان جاري است و گرد دين مي‏گردند تا جايي که زندگاني آنان تأمين باشد؛ اما اگر به سختيها دچار شوند، در آن لحظه دينداران واقعي کم خواهند بود (تحف العقول، از کلمات امام حسين (ع)).
معاويه به انعقاد قرارداد صلح اکتفا نکرد؛ بلکه از امام مجتبي (ع) خواست تا آشکارا اعلام نمايند که خلافت حق او است.
امام حسن (ع) نيز به منبر رفتند و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند: اي مردم! بدانيد که بهترين زيرکيها، تقوي است و بدترين حماقتها، فجور و معصيت الهي است.
اي مردم! اگر همه جا را به دنبال مردي بگرديد که جدش رسول خدا باشد، بجز من و برادرم (حسين) کسي را نخواهيد يافت.
خداوند شما را به‏ وسيله محمد (ص) هدايت کرد؛ ولي شما اهل بيتش را رها کرديد! معاويه با من در امري منازعه کرد و به جنگ پرداخت که حق مسلم من بود و من چون ياوري نداشتم، براي حفظ جان امت اسلام، دست از حق خود برداشتم.
شما با من بيعت کرده بوديد تا با هر که صلح کنم، صلح کنيد و با هر که بجنگم، بجنگيد.
من صلاح امت را در صلح با او مي‏بينم و حفظ خونها را بهتر از ريختن خونها مي‏دانم.
غرض من خيرخواهي و صلاح شما بود و عمل من براي هر کس چنين کند، حجت است.
اين، فتنه‏اي است براي مسلمانان و بهره‏اي قليل و اندک براي منافقان تا وقتي حق تعالي غلبه حق را بخواهد و اسباب آن را ميسر فرمايد.
آنگاه معاويه برخاست و خطبه خواند و در آن آشکارا به اميرالمؤمنين (ع) دشنام داد.
امام مجتبي (ع) برخاست و در مقام جواب، نسب پست معاويه و نسب شريف خودشان را ذکر فرمودند و چنين دعا کردند: خداوند از ميان من و تو، کسي را که گمنامتر و کم‏ارزش‏تر و سابقه کفرش بيشتر و نفاقش ريشه‏دارتر است و حق او بر اسلام و مسلمين کمتر است، لعنت کند! اهل مجلس نيز همگي گفتند: آمين! معاويه از دشمني خوارج با امام مجتبي (ع) به نفع خود استفاده نمود.
وي زهري قوي را براي جعده، همسر امام فرستاد و به او وعده داد در صورتي که آن حضرت را مسموم کند، او را به عقد پسرش، يزيد در خواهد آورد و به او صد هزار درهم پاداش خواهد داد.
جعده دختر اشعث بن قيس بود که از سران خوارج و از دشمنان اميرالمؤمنين و امام مجتبي (عليهماالسلام) به شمار مي‏رفت و طبيعي بود که دخترش نيز با اين طرز تفکر رشد و نمو کرده باشد.
جعده نيز امام مجتبي (ع) را با شربتي که در آن سم ريخته شده بود و هنگام افطار به آن حضرت داده بود، مسموم نمود.
پس از دو روز، در تاريخ هفتم صفر سال ۵۰ هجري (و به روايتي، ۲۸ صفر) آن حضرت به شهادت رسيدند.
معاويه مبلغ مذکور را به جعده داد؛ ولي او را به عقد فرزندش در نياورد و گفت: کسي که به حسن مجتبي خيانت کند، به يزيد نيز خيانت خواهد کرد! امام حسين (ع) پس از آنکه برادر را غسل دادند و کفن نمودند، ابن عباس و عبدالله بن جعفر و علي فرزند ابن عباس را طلبيدند و تصميم گرفتند برادر خود را در روضه منوره رسول خدا (ص) دفن کنند.
مروان بن حکم، آل ابي سفيان و فرزندان عثمان، بار ديگر خون ريخته شده عثمان را بهانه قرار دادند و گفتند: آن شهيد مظلوم (يعني عثمان) در بدترين مکانها در بقيع دفن شود و حسن، با رسول خدا؟ به خدا قسم تا شمشيرهايمان سالم است و تيري برايمان باقي مانده، نمي‏گذاريم او را اينجا دفن کني! امام حسين (ع) فرمودند: به حق آن خداوندي که مکه را حرم امن قرار داده، حسن، فرزند علي و فاطمه، به رسول خدا و خانه او سزاوارتر است از آنها که بدون اجازه وارد آن خانه شدند! به خدا سوگند، او از عثمان خطاکار که ابوذر را تبعيد کرد و با عمار و ابن مسعود آن اعمال را انجام داد و رانده‏شدگان [۱]  رسول خدا را پناه داد، سزاوارتر است! مروان بر استر خود سوار شد و نزد عايشه رفت و ماجرا را به او خبر داد.
او را بر استر خويش سوار کرد و به روضه رسول خدا آورد.
عايشه نيز بني اميه را تحريک مي‏کرد تا مانع دفن امام در حرم رسول خدا شوند.
وي به ابن عباس گفت: شما آن قدر جرأت کرده‏ايد که هر روز مرا آزار مي‏دهيد! مي‏خواهيد کسي را داخل خانه‏ام کنيد که من او را دوست ندارم و نمي‏خواهم داخل خانه‏ام شود؟ ابن عباس پاسخ داد: تو يک روز سوار شتر مي‏شوي (و جنگ جمل را به راه مي‏اندازي) و يک روز سوار استر مي‏شوي و مي‏خواهي نور خدا را خاموش کني و با دوستان خدا بجنگي و بين رسول خدا و حبيب او فاصله بيندازي! عايشه از استر پايين آمد و فرياد زد: به خدا قسم، تا يک مو در سر من باقي است، نمي‏گذارم حسن را در اينجا دفن کنيد! و بنا به روايتي، جنازه مطهر امام مجتبي (ع) را تيرباران نمودند.
بني هاشم خواستند شمشير بکشند و جلو آنان را بگيرند؛ ولي امام حسين (ع) مانع اين کار شدند.
آنگاه فرمودند: به خدا قسم، اگر سفارش برادرم نبود، مي‏ديديد که چگونه او را نزد پيغمبر دفن مي‏کردم و بيني شما را به خاک مي‏ماليدم! سپس جنازه را برداشتند و آن را در بقيع به خاک سپردند.
اسلام بني اميه (!) – معاويه تا زمان حيات امام مجتبي (ع) به حسب ظاهر، اقدامي عليه شيعيان نکرد و آنان از آزادي نسبي برخوردار بودند.
ولي پس از شهادت آن امام بزرگوار، دستور داد هيچ کس حق ندارد علي بن ابي‏طالب را مدح کند و مناقب و فضايل آن حضرت را بازگو کند حتي امر کرد خطيبان و سخنرانان، بر منابر، آن حضرت را لعن کنند و ناسزا بگويند.
به همين جهت به ابن عباس پسر عموي رسول خدا (ص) که از اصحاب و دوستان علي (ع) نيز بود، دستور داد تا از گسترش فضايل آن حضرت خودداري کند.
بين معاويه و ابن عباس سخناني رد و بدل شد که شنيدني است: – معاويه گفت: من به همه شهرها نوشته‏ام و دستور داده‏ام که مردم، زبان از بيان مناقب علي ببندند؛ تو نيز زبان خود را نگه دار! – ابن عباس پاسخ: آيا ما را از قرائت قرآن نهي مي‏کني؟ – نه؛ نهي نمي‏کنم.
– آيا از تأويل قرآن نهي مي‏کني؟ – آري؛ قرآن را بخوان؛ ولي آن را معني نکن!
– کدام عمل واجب است: خواندن قرآن يا عمل به احکام آن؟ – عمل واجبتر است.
– اگر کسي نفهمد خداوند از کلمات قرآن چه منظوري داشته است، چگونه عمل کند؟ – معناي قرآن را از کسي سؤال کن که آن را تأويل مي‏کند؛ ولي نه به آن صورتي که تو و اهل بيت تو تأويل مي‏کنيد! – اي معاويه! قرآن بر اهل بيت من نازل شده است؛ تو مي‏گويي آن را از آل ابي‏سفيان و آل ابي معيط و يهود و نصاري و مجوس سؤال کنم؟ – مرا با اين طوايف برابر مي‏داني؟ – بلي، چون تو مردم را از عمل به قرآن نهي مي‏کني.
آيا تو ما را نهي مي‏کني از اين که خداوند را بر طبق حکم قرآن اطاعت کنيم و از عمل به حلالش و حرامش جلوگيري مي‏نمايي، در حالي که اگر امت از معناي قرآن و مراد خداوند سؤال نکنند در دينشان به هلاک مي‏رسند؟ – قرآن را بخوانيد و تأويل کنيد؛ اما آنچه خدا در حق شما نازل فرموده به مردم نگوييد! – خداوند در قرآن فرموده است: يريدون ليطفؤا نور الله بأفواههم و يأبي الله إلا أن يتم نوره و لو کره الکافرون: کافران مي‏خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش کنند و خداوند از اين کار ابا دارد و چيزي را نمي‏پسندد جز اين که نورش را کامل کند، اگر چه کافران اين مطلب را نپسندند (سوره توبه، آيه ۳۲) – به حال خود باش و اين حرفها را نزن! معاويه به تمامي شهرها دستور کتبي فرستاد تا سهميه هر کس را که يقين کردند از شيعيان و دوستان علي (ع) است، از بيت المال قطع کنند.
او پس از مدتي دستور خود را عوض کرد و چنين دستور داد: لازم نيست يقين کنيد کسي دوستدار علي است.
همين که او را به اين امر متهم کردند، او را بکشيد و سرش را جدا کنيد و تحقيق لازم نيست! با صدور اين دستور، بي‏گناهان بسياري به قتل رسيدند و خانه‏هاي دوستان آل علي (ع) تخريب مي‏شد و مردم براي حفظ جان خويش بشدت تقيه مي‏کردند و از اظهار حق بطور علني خودداري مي‏نمودند.
در راستاي محو نور خدا و هدم رکن دين، يعني ولايت، معاويه به اقدام شنيع ديگري نيز دست زد.
وي به قضات، فقهاي رياکار و محدثين دروغگو دستور داد روايات بيشماري را در مذمت اهل بيت و مدح معاويه جعل کنند تا خاندان رسول خدا را منحرف از دين معرفي نمايند.
البته جعل حديث، پيش از آن نيز رايج بود؛ ولي به دستور معاويه، روند جعل حديث شکل تازه‏اي به خود گرفت.
همچنين وي دستور داد شهادت دوستان علي (ع) در محاکم قضايي پذيرفته نشود.
در ميان شهرهاي اسلامي، کار مردم کوفه بمراتب سخت‏تر شده بود؛ زيرا عامل و فرماندار کوفه، زياد بن ابيه برادر دروغي معاويه بود.
زياد پيش از آنکه معاويه – آن گمنام مجهول النسب – را به شهادت زني فاجر به خود ملحق کند، از زمره اصحاب علي (ع) به شمار مي‏رفت و حتي از کارگزاران آن حضرت بود، لذا شيعيان کوفه و منازل آنان را خوب مي‏شناخت.
پس از آنکه زياد به امارت کوفه و بصره منصوب شد، تمامي شيعيان کوفه را به دار زد و يا چشمان آنان را کور کرد، دست و پاي بسياري از آنان را بريد و کار را به جايي رساند که در کوفه شيعه‏اي باقي نمانده بود.
فضاي خفقان، تبليغات مسموم و قتل و بيداد معاويه مؤثر واقع شده بود؛ نام و ياد اهل بيت در شرف محو شدن بود و وضعيت پيش‏آمده، بسيار خطرناک بود و تاکنون اسلام گرفتار چنين جو مسمومي نشده بود.
در اين شرايط، سکوت به هيچ وجه جايز نبود.
يک سال پيش از به هلاک رسيدن معاويه، امام حسين (ع) که مشاهده فرمودند کار به آنجا رسيده است که مردم به وسيله دشمني با اهل بيت، قصد تقرب به سوي خدا را مي‏کنند (!) براي آنکه مردم را مجددا آگاه کنند و کلمه حق را احيا نمايند، دست به اقدام زدند.
آن حضرت، زماني که براي اعمال حج به مکه مشرف شده بودند، در سرزمين مني، مردم، صحابه، تابعين [۲] ، بني هاشم و انصار مدينه، همچنين افراد معروف به صلاح و نيکوکاري را دعوت نمودند و آنان را گرد يکديگر جمع کردند و براي آنان خطبه خواندند.
در آن خطبه، فضايل اميرالمؤمنين (ع) را يکي يکي ذکر کردند و آياتي از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده بود، برشمردند.
مردم نيز سخنان آن حضرت را تأييد مي‏کردند.
سپس فرمودند: شما شنيده‏ايد که رسول خدا (ص) فرمود: هر کس گمان کند دوستدار من است و دشمن علي باشد، دروغ گفته است.
دشمن علي نمي‏تواند دوست من باشد! مردي گفت: يا رسول الله! چه عيبي دارد که کسي محبت شما را داشته باشد و دشمن علي باشد؟ اين کار چه ضرري برايش دارد؟ پيامبر فرمود: من و علي يک تن هستيم؛ علي من است و من، علي هستم.
چگونه مي‏شود کسي هم دوست و هم دشمن يک نفر باشد؟ پس هر کسي علي را دوست دارد، مرا دوست داشته است و هر کسي دشمن علي است، دشمن من و دشمن خدا است.
حاضران، بار ديگر سخن امام حسين (ع) را تأييد کردند.
آن حضرت، در انتهاي سخن خود خطاب به حاضرين چنين فرمودند: شما را به خدا سوگند مي‏دهم و از شما مي‏خواهم که هر وقت به شهرهاي خود مراجعت کرديد، آنچه را که براي شما گفتم، به هر کس که مورد اعتماد شماست بگوييد! با اين گردهمايي،امام حسين (ع) به شيعيان آموختند که در مواقعي که گمراهي و فتنه دامنگير شده است و سخن حق به گوش کسي نمي‏رسد، کسي نبايد علم خود را کتمان کند و تسليم شرايط موجود شود.
همه موظفند تا حد امکان، جلو تبليغات کفر را بگيرند و در راه احياي کلمه حق بکوشند.
رسول اکرم (ص)، بنابر آنچه ابن عباس روايت کرده است، در شأن امام مجتبي (ع) فرمودند: چون فرزندم حسن را با زهر شهيد کنند، ملائکه هفت آسمان بر او مي‏گريند و همه چيز، حتي پرندگان هوا و ماهيان دريا بر او خواهند گريست و هر کس براي او بگريد، ديده او در روزي که چشمها کور مي‏شود، کور نخواهد شد و هر کس بر مصيبت او اندوهناک شود، دل او در روزي که دلها اندوهگين شوند، اندوهگين نخواهد شد و هر کس او را در بقيع زيارت کند، در روزي که قدمها بر صراط خواهد لرزيد قدمش، ثابت مي‏گردد.
در خاتمه، سخني را که امام مجتبي (ع) در آخرين ساعات عمر پربرکتش، خطاب به جنادة بن ابي اميه فرموده‏اند، ذکر مي‏نماييم: يا جنادة! استعدّ لسفرک و حصّل زادک قبل حلول أجلک: اي جناده! براي مسافرتت آماده شو و توشه‏ات را پيش از آنکه اجلت فرا رسد، آماده کن!

 

 

[۱] منظور از رانده شدگان رسول خدا، حکم بن عاص و پسرش مروان بن حکم هستند.
رسول خدا (ص) آن دو نفر را لعنت کرده بودند و دستور داده بودند به مدينه وارد نشوند.
ابوبکر و عمر نيز تا زماني که زنده بودند، نگذاشتند آنان به مدينه بيايند.
اما عثمان، آنان را با آغوش باز پذيرفت و مروان را وزير خود قرار داد و در يک روز، صد هزار دينار از غنائم آفريقا را به مروان بخشيد و روزي ديگر صد هزار دينار به حکم بن عاص داد.
[۲] عنوان صحابي (که جمع آن اصحاب است) به کسي اطلاق مي‏شود که اسلام آورده و موفق به زيارت محضر رسول خدا (ص) شده باشد؛ همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ياسر و….
و عنوان تابع (که جمع آن تابعين است) به کساني اطلاق مي‏شود که اسلام آورده بودند، ولي موفق به زيارت آن حضرت نشده و فقط اصحاب آن حضرت را ديده بودند؛ همچون اويس قرني که در زمان حيات رسول خدا (ص) آورد، ولي آن حضرت را ملاقات نکرد و در رکاب اميرالمؤمنين، علي (ع)، به شهادت رسيد.  

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.