۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اسلایدر » اشعار و متون ادبی
امام حسن مجتبی علیه السلام در شعر شاعران کهن – بخش چهارم

امام حسن مجتبی علیه السلام در شعر شاعران کهن – بخش چهارم

بحث دربارۀ مذهب شاعران کهن، حتی از بحث دربارۀ زمانه و زندگی آن ها دشوارتر است. چه این که هیچگاه از روی آثار و اشعار نمی توان به عقاید و مذهب ایشان راه پیدا کرد

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی(۴۶۷ تا ۵۲۹ ه.ق) ازمشهورترین و تاثیرگذارترین شاعرانی است که اولین تغییرات اساسی در لفظ ومعنای ادب فارسی را پایه گذاری کرد. وی هم چنین یکی از پرکارترین شاعران و نویسندگان قرن ششم بوده و امروزه چندین اثر کامل از او در دسترس است. بحث دربارۀ مذهب شاعران کهن، حتی از بحث دربارۀ زمانه و زندگی آن ها دشوارتر است. چه این که هیچگاه از روی آثار و اشعار نمی توان به عقاید و مذهب ایشان راه پیدا کرد. اما سنایی؛«در حدیقه هرچند طبق سنت زمانه از هر چهار خلیفۀ پس از پیامبر ستایش کرده و نیز ابوحنیفه و شافعی را مدح گفته است، ولی نظر او نسبت به معاویه، آل مروان و آل ابوسفیان در واقعۀ شهادت امام حسن و حادثۀ صعبناک کربلا بسیار نزدیک به عقاید شیعه است. به طوری که صراحت لهجۀ سنائی خشم و تعصب کوتاه بینان غزنه را برانگیخت و در صدد اخذ حکم قتلش از بغداد برآمدند.» (یوسفی، ۱۳۹۸: مقدمه)

سنایی را به حق باید “اولین شاعر امام حسن”در تاریخ ادبیات فارسی لقب داد. چرا که وی ضمن سرودن اولین ابیات در وصف امام  حسن مجتبی علیه السلام، ابیات قابل توجهی از حدیقه را نیز به مناسبت های مختلف به این امام همام اختصاص داده است. به همین منظور پرداختن به اشعار، عناوین و اشارات سنایی به امام حسن مجتبی علیه السلام، خود نیازمند نوشتار دیگری است. سنایی در نام گذاری آن بخش از حدیقه که در مدح و رثای امام حسن مجتبی علیه السلام سروده شده است، ازعبارت بسیار زیبای ” ذکر الحسن یذهب الحزن ” استفاده کرده است.همچنین«توصیفات سنایی از امام حسن علیه السلام با آن چه مورّخان و راویان در خصوص آن امام نقل کرده اند، مطابقت دارد. و این امر نشان دهندۀ توانایی علمی او نسبت به تاریخ و روایات اسلامی است.»(سنچولی،۱۳۹۷: ۹۳)

الحق والانصاف تاثیری که حدیقه و دیگر اشعار حکیم غزنه بر شاعران بعد از وی گذاشت، از هیچ شعر وشاعر دیگری برنیامد. به طوری که نام و یاد و اثرات وی در اشعار شاعران پارسی زبان، خود می تواند موضوع کتاب یا حداقل مقاله ای مجزّا باشد.

اما در بحث سروده های امام حسنی سنایی برای شروع از حدیقه ابیاتی را نقل می کنیم:

ای سنایی بگوی خوب سخن        در ثنای گزیده میرحسن

قره العین مصطفای گزین     شاه اسلام و شرع و خسرو دین

چون علی در نیابت نبوی              کوثر داعی و عدو دعی

قرّة‌العین مصطفی او                 بود سیّدالقوم اصفیا او بود

آن چنان دُر در آن صدف او بود      انبیا را به حق خلف او بود

جگر و جان علی و زهرا را          دیده و دل حبیب و مولی را

بوده مانند جد به خُلق عظیم       پاک عرق و نفیس خلق و کریم

فلذه‌ای بود از دلِ زهرا            جدّۀ او خدیجۀ کبری

زهر قهر عدو هلاکش کرد           فقد تریاک دردناکش کرد

ماه در چشم او هلال نمود        زهر در کام او زلال نمود

خواسته چون خرد ز بهر پناه        شرف از منصب کریمش جاه

مانده آباد از سخای کفش           خاندان نبوت از شرفش

کرد خصمان برو جهان فراخ      تنگ همچون درونگه درواخ

بی‌سبب خصم قصد جانش کرد   او بدانست و زان امانش کرد

بار دیگر به قصد او برخاست      بی‌گناهی ورا بکشتن خواست

تا سوم بار عزم کرد درست       شربت زهر همچو بار نخست

راست کرد و بداد آن ناپاک       که جهان باد از چنان زن پاک

صد و هفتاد و اَند پاره جگر        به در انداخت زان لب چو شکر

جان بداد اندر آن غم و حسرت           باد بر جام خصم او لعنت

گفت با او ستوده میر حسین       آن مرا اشراف را چو زینت و زین

زهر جان مر ترا که داد بگوی        گفت غمز از حسن بود نه نکو

جدِّ من مصطفی امان زمان        پدرم مرتضی امین جهان

جدِّۀ من خدیجه زَین زمان         مادرم فاطمه چراغ جنان

جمله بودند از خیانت و غمز       پاک و پاکیزه خاطر و دل و مغز

من هم از بطن و ظَهر ایشانم       گرچه جمع از غم پریشانم

نه کنم غمز و نه بُوَم غمّاز           خود خدا داند آخر و آغاز

هست دانا به باطن و ظاهر            چون توانا به اوّل و آخر

آنکه فرمود و آنکه داد رضا          خود جزا یابد او به روز جزا

ور مرا روز حشر ایزد بار             بدهد در جوارِ جنّت بار

نروم در بهشت جز آنگاه         که نهد در کفم کفِ بدخواه

از چه گویم به رمز وصف‌الحال       کاندرین شرح نیست جای مقال

حق بگویم من از که اندیشم       آنچه باشد یقین شده پیشم

جعدهٔ بنت اشعث آن بد زن        که ورا جام زهر داد به فن

که فرستاد مر ورا بر گوی      بر زمین زن سبوی بر لب جوی

آن که بودش که یافت این فرصت        که برو باد تا ابد لعنت

که پذیرفت ازو درم به الوف     زر و گوهر که نیست جای وقوف

لؤلؤ هند و عقدِ مروارید          که ز میراثهای هند رسید

کین نکو عقد مرا ترا دادم        به تو بخشیدم و فرستادم

گر تو این شغل را تمام کنی         خویشتن را تو نیک‌نام کنی

به پسر مر ترا دهم به زنی        مر مرا دختری و جان و تنی

تا بکرد آنچه کردنی بودش        لیک زان فعل بد نبُد سودش

آنچه پذرفته بود هیچ نداد          مر ورا در دهان نار نهاد

چون پدر گفت با پسر که زنت        جعده باید که هست رای زنت

گفت، آن زن که با حسن ده بار       نخورد بر روان او زنهار

به دروغی دهد سرش بر باد        از خدا و رسول نارد یاد

من برو دل بگو چگونه نهم       به زنی‌اش رضا چگونه دهم

با چو او کس چو کژ هوا باشد      با منش راستی کجا باشد

جان بیهوده کرد در سرِ کار       تا ابد ماند در جهنّم و نار

صدهزار آفرین بار خدا        بر حسن باد تا به روز جزا

خبر آن دلِ پر آذر او            نشنوی جز که از برادر او

(سنایی، ۱۳۹۸: ۳۱۹-۳۱۴)

در دوجای دیگر از حدیقه هم ذکری از امام حسن مجتبی علیه السلام به میان آمده است. اول آن که سخن از کربلا و عاشورا به میان آورده و اهل بیت را عزادار حسین علیه السلام می خواند و بار دوم آنجا که حرف از مرگ می شود و پایان عمر هر آدمی با هر جایگاه و پست و مقام؛

فاطمه جامه جمله بدریده         خون بباریده بی حد از دیده

مصطفی روی ها خراشیده       علی از دیده خون بپاشیده

حسن از رحم کرده جامه کبود         زینب از دیده ها برانده دو رود

(همان: ۳۲۳)

تا بگوید ز حال میرحسن          آن سرافراز شرع و زین زمن

واندر آن کار پور بوسفیان         یک زمان مر ورا نداده امان

از زنی خواست استعانت و عون     تا شد او هم­جلیس با فرعون

(همان: ۵۱۵)

در دیوان سنایی نیز با القاب مختلفی از امام حسن مجتبی علیه السلام یاد شده که از هر مورد به نقل یکی دو نمونه بسنده خواهیم کرد؛

الف) حسن:

بی جمال یوسف و بی سوز یعقوب از گزاف             توتیایی ناید از هر باد و از هر پیرهن

باده با فرعون خوری از جام عشق موسوی           با علی در بیعت آیی زهر پاشی بر حسن

پای این میدان نداری جامۀ مردان مپوش            برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن

(سنایی،۱۳۸۸: ۹۸۷ )

سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین       کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن

در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین

در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن

(همان: ۴۸۵)

پر از زهر است کام من سنائی خوش سخن زانم      قیامت زهر باید خورد گر دستم سخن گیرد

ولی  میراث استادان از این زیبا سخن دارم            حسینی باید از معنی که تا جای حسن گیرد

(همان: ۱۳۶)

ب) شبر:

شو مدینه علم را در جوی و پس دروی خرام     تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن

چون همی دانی که شهر علم را حیدر درست        خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن

مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد                                حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن

آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر                        کافرم گر می‌تواند کفش قنبر داشتن

جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل                  نماند یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن

هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن                     جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن

(همان: ۴۷۰-۴۶۸ )

ج) مجتبی:

همانطور که پیشتر اشاره شد، این لقب در ادب کهن بسامد بسیار کمی دارد وتنها در ابیاتی اندک  برای پیامبر عظیم الشان اسلام به کار گرفته شده است. در اشعار سنایی نیز دو مرتبه از این لقب استفاده شده که دربارۀ نبی اکرم است.

حکیم سنایی شعر فوق العاده زیبا و مشهوری دارد با مطلع:

جهان پر درد می بینم، دوا کو؟                دل خوبان عالم را وفا کو؟

(همان: ۵۷۱)

که در ابیاتی از آن ذکری از حضرات اهل بیت علیهم السلام نیز به میان آمده است:

سراسر جمله عالم پر یتیم است         یتیمی در عرب چون مصطفا کو؟

سراسر جمله عالم پر ز شیر است       ولی شیری چو حیدر باسخا کو؟

سراسر جمله عالم پر زنانند                زنی چون فاطمه خیر النسا کو؟

سراسر جمله عالم پر شهید است        شهیدی چون حسین کربلا کو؟

سراسر جمله عالم پر امام است       امامی چون علی موسی الرضا کو؟

(همان: ۵۷۱)

و چقدر جای چنین بیتی که مدت هاست ذهن مرا به خود مشغول کرده، در آن خالی است که:

سراسر جمله عالم پر غریب است          غریبی چون امام مجتبی کو؟

شاید خود حکیم هم اگر در آن دوران این قافیه را در اختیار داشت، این بیت را نیز در شعر خویش قرار می داد، اما متاسفانه اینطور نیست.

به هر روی حکیم سنایی غزنوی با تمام اهمیتی که دارد و شیرینی خاصی که در سراسر دیوانش موج می زند، هنوز هم حتی در بین اهل ادب و معرفت نیز آنچنان که باید و شاید شناخته شده نیست. صد البته که پژوهش های بسیار خوب و راه­گشایی صورت گرفته که آن ها نیز از نظر دور مانده اند. چه این که در میان حدود ۱۵ مجموعه شعر گردآوری شده برای امام حسن مجتبی علیه السلام که این جانب تا امروز از نظر گذرانده ام، صورت کاملی از اشعار سنایی یافت نمی شود.

مجتبی خرسندی ۱۳۹۹/۱۰/۱۳

منابع:

♦️سنچولی، دوستعلی (۱۳۹۷)، ماهنامه معرفت، سال۲۷، شماره۸، پیاپی ۲۵۱، آبان، قم

♦️مدرس رضوی، سید محمد تقی (۱۳۸۸)، دیوان سنایی غزنوی، چاپ هفتم، سنایی، تهران

♦️یوسفی، محمدرضا (۱۳۹۸)، شرح حدیقه سنائی، دانشگاه قم، قم

برچسب ها

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.