امشب، به طواف دستهای تو میآییم، دستهایی که زمین و زمان از فیض زلالشان متبرکند.ای سبط اکبر! نخواه دست خالی برگردیم. مگر تو نبودی که تنها دو بار تمام آنچه را داشتی بخشیدی و سه بار داراییات را با مستمندان به دو نیم کردی؟! حالا ما زمینیان عصر پنهانی، در شبی که نام تو را […]
امشب، به طواف دستهای تو میآییم، دستهایی که زمین و زمان از فیض زلالشان متبرکند.
ای سبط اکبر! نخواه دست خالی برگردیم. مگر تو نبودی که تنها دو بار تمام آنچه را داشتی بخشیدی و سه بار داراییات را با مستمندان به دو نیم کردی؟!
حالا ما زمینیان عصر پنهانی، در شبی که نام تو را در یاد خود دارد، به طواف دستهای تو آمدهایم. یاریمان کن که تو را بشناسیم. بگذار به قطره شفابخشی از بیکران دریای وجودت دست بیاویزیم که سخت تشنهایم. تو خود بهتر میدانی که حاجت شناختنت فریاد میکند؛ هر چند از لیاقت آن تهی باشیم.
متولد شدی و…
متولد شدی و خاک، گویی دوباره آفریده شد! سرزندگی از سر و روی زمین میبارید و طراوت روی تمام ذرات هوا پاشیده شده بود.
مدینه، به پیشواز ثمره قلب پیامبر میرفت و نخلها انگار قدبلندتر شده بودند.
شاید به احترام او بود که از جایی برخاستند. فرشتگان، فوج فوج میآمدند و بال بر گهواره تو میساییدند.
زمین، متبرک شد و شانههایش زیر قدمهایت، به یاد وزن مسیح افتاده بود.
یک میلیون زخم!
حجم ثنای شما در تنگدستی چند واژه نمیگنجد؛ که فراتر از لیاقت و باور زمینید؛ هر چند تنهاترین مرد در تنگنای برهههایی ناجوانمردش…
بسیار میشود که به شما فکر میکنم؛ به جَمَل که در آتش حملههای مهلکتان سوخت و به صدای ضربههای توفانی شمشیرتان؛ به صفین، به نهروان، به روزهایی که در کنار پدر بودید…
پس با ما بگویید ای سردار، چه شد که یک روز با یک میلیون زخم از مدائن باز میگشتید؟ شما که روزی بهرغم کارشکنیهای ابوموسی اشعری و همدستانش، متجاوز از ۹ هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشتید و در صفین، بارها تا مرز شهادت پیش رفتید؟
با ما بگویید چه شد که آتش جنگ فرو نشست و معاویه جان سالم به در برد؟
با ما از آن یک میلیون زخم که به همراه داشتید، به اندازه یک میلیون درهمی که با آن عبیداللّهبن عباس را خریدند بگویید!
لب میگزیم و دندان میفشاریم از اینکه جگرتان هنوز میسوزد و پاره پاره در تشت میریزد.
ولی با ما بگویید این از کدام زخم است؟ زخم زهر «جعده» که همسرتان بود یا همان یک میلیون زخم؟
جای سرزنش ندارد اگر در شب تولدتان، از درد سخن میگویم.
چه جای سرزنشی است وقتی تو میآیی، ولی فراتر از لیاقت و باور زمینی؟
شبی که ماه بر زمین نشست
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین