۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » علی علیه السلام و پاسخ به شبهات
  • شناسه : 137
  • 01 آوریل 2010 - 22:21
  • ارسال توسط :
آیا مذهب شیعه،ساخته ی ابن سباست؟

آیا مذهب شیعه،ساخته ی ابن سباست؟

پاسخ اول:راویان افسانه عبدالله بنِ سبادوازده قرن است که تاریخ‏نویسان افسانه «عبدالله بن سبا» را می‏نویسند. هرچه از عمر این افسانه بیشتر می‏گذرد, شهرت بیشتری پیدا می‏کند, تا آنجا که امروز کمتر نویسنده‏ای دیده می‏شود که قلم به دست گرفته, درباره صحابه چیزی بنویسد, و این افسانه را در نوشته خود فراموش کرده باشد! آری […]

پاسخ اول:
راویان افسانه عبدالله بنِ سبا
دوازده قرن است که تاریخ‏نویسان افسانه «عبدالله بن سبا» را می‏نویسند. هرچه از عمر این افسانه بیشتر می‏گذرد, شهرت بیشتری پیدا می‏کند, تا آنجا که امروز کمتر نویسنده‏ای دیده می‏شود که قلم به دست گرفته, درباره صحابه چیزی بنویسد, و این افسانه را در نوشته خود فراموش کرده باشد! آری تفاوتی که بین نویسندگان پیشین و امروزی هست آن است که افسانه‏سرای اوّلی آن را در لباس حدیث و روایت درآورده, افسانه خود را در خلال روایاتی که جعل نموده بیان کرده است, ولی نویسندگان معاصر با رنگ تحقیقات علمی آرایش مخصوصی به آن داده‏اند.

از این رو, اگر ما بخواهیم با روش علمی به بررسی این موضوع بپردازیم ناگزیریم به آغاز و پیدایش این افسانه و زندگی راویان آن از اولین روز تا به امروز رسیدگی نماییم, تا معلوم شود چه کسانی و به چه اَسنادی این قصه را روایت نموده‏اند, سپس به اصل داستان پرداخته, نظر خود را درباره آن بیان می‏نمائیم.

داستان عبدالله بن سبا در نزد تاریخ‏نویسان مسلمان
۱ـ سیّد رشید رضا[۱]
از متأخّرین سیّد رشید رضا چنین می‏گوید:
«شیعه‏گری به نام خلیفه چهارم علی‏بن ابی‏طالب, آغاز تفرقه دینی و سیاسی در بین امّت محمّدی بود, و اوّلین کسی که اصول تشیّع را ساخت یک یهودی به نام عبدالله‏بن سبا بود که از راه خدعه و نیرنگ اظهار اسلامی نمود. وی مردم را به غلو درباره علی دعوت می‏کرد, تا در میان این امّت ایجاد تفرقه نموده, دین و دنیای آنان را تباه گرداند.»[۲]
سیّد رشید رضا این داستان را تا صفحه ششم ادامه داده و به دلخواه خود بر آن حاشیه می‏زند؛ و چون مدرک این داستان خیالی را از او خواستار شویم, می‏بینیم که پس از نقل داستان چنین می‏گوید:
«اگر کسی به اخبار واقعه جمل,, در جلد سوم از تاریخ ابن اثیر صفحه ۹۵ـ۱۰۳ مراجعه نماید, خواهد دید که «سبائیان» تا چه اندازه در تفرقه‏افکنی تأثیر داشته, چگونه ماهرانه این نقش را بازی کردند و نگذاشتند کار به صلح انجامد.»
بنابراین معلوم می‏شود که سیّد رشید رضا این داستان را به اتّکای «تاریخ ابن‏اثیر» نقل کرده است.
۲ـ ابوالفداء
ابوالفداء که به سال ۷۳۲ ه‍ .ق. وفات نموده, در تاریخ خود بنام «المختصر» قسمتی از این داستان را به برخی داستانهای نادرست دیگر ضمیمه نموده و در دیباچه کتابش می‏گوید:
«من این کتاب را از «تاریخ کامل» تألیف شیخ عزالدین علی معروف به ابن‏اثیر جزری اختیار کرده,, مطالب ابن‏اثیر را به طور اختصار در این کتاب آورده‏ام.»
پس رشید رضا و ابوالفداء این قصّه را از «تاریخ ابن‏اثیر» نقل نموده‏اند؛ حال باید دید ابن‏اثیر این داستان را از کجا آورده است؟
۳ـ ابن‏اثیر
ابن‏اثیر که در سال ۶۳۰ ه‍ . ق. وفات کرده, این داستان را به طور کامل در ضمن حوادث سال ۳۰ـ۳۶ نقل نموده ولی هیچ اشاره‏ای به اینکه آن را از چه مأخذی گرفته است, نمی‏کند. فقط در دیباچه کتابش[۳] که نام کامل آن «الکامل فی التاریخ» می‏گوید:
«مطالب این کتاب را ابتدا, از «تاریخ الاُمم و الملوکت» تألیف امام ابوجعفر محمّد طبری گرفته‏ام؛ زیرا آن تنها کتابی است که نزد عامه مردم مورد اعتماد بوده و اگر اختلافی رخ دهد, برای رفع اختلاف به آن کتاب مراجعه می‏کنند. پس من هم روایات آن کتاب را بدون تصرّف, عیناً آورده‏ام؛ با این تفاوت که او در بیشتر وقایع روایات متعدّدی آورده ولی من تمام مطالب آن روایات را جمع‏آوری نموده یکجا آورده‏ام, در نتیجه تمام آنچه را که در آن حادثه نقل کرده, با آنکه به سندهای مختلفی نقل شده, من به صورت یک روایت آورده‏ام.» تا آنجا که گوید:
«ولی آنچه را که درباره اختلافات بین اصحاب رسول خدا بود, عیناً از تاریخ مذکور نقل کرده و هیچگونه تصرّفی در آن نداشته‏ام, مگر به عنوان توضیح مطلب, و یا بیان نام اشخاص و یا شرح مختصر بنحوی که به هیچ یک از صحابه برخوردی نداشته باشد…»
بنابراین ابن‏اثیری که ابوالفداء و سیّد رشید رضا از او نقل می‏کنند, این قصّه‏ها را از تاریخ طبری گرفته است. و چون این داستان‏ها برای شرح حوادثی که میان اصحاب پیامبر اتّفاق افتاده, جعل شده, لذا ابن‏اثیر _ به گفته خودش _ چیزی بر آنچه طبری نقل کرده نیفزوده است.
۴ـ ابن‏کثیر
ابن‏کثیر متوفّای ۷۷۴ ه‍ . ق. نیز این داستان را در جلد هفتم تاریخ خود «البدایة و النهایة» از طبری نقل کرده و در صفحه ۱۶۷ کتابش می‏گوید:
«سیف‏بن عمر گفته است: علّت شورش احزاب بر عثمان این بود که مردی یهودی به نام عبدالله‏بن سبا ظاهراً اسلام آورده و به مصر رفت و از پیش خود سخنان و تعالیمی ساخته, به مردم آن شهر آموخت…»
سپس داستان‏های ابن‏سبا را با تمام خصوصیاتش تا صفحه ۲۴۶ نقل می‏کند و سپس می‏گوید:
«این است خلاصه آنچه ابوجعفربن جریر طبری(ره) نقل کرده»
پس معلوم می‏شود که او نیز داستانهای مذکور را از «تاریخ طبری» گرفته و نقل کرده است.
۵ـ ابن‏خلدون
عبدالرّحمن‏بن محمّدبن خلدون, در تاریخ خود بنام «المبتداء و الخبر», نیز همین راهی را که ابن‏اثیر و إبن‏کثیر پیموده‏اند, طی کرده و برخی از داستانهای عبدالله‏بن سبا را نقل کرده است. او پس از نقل وقایع جنگ جمل, در (ج ۲, ص ۴۲۵) کتابش می‏گوید:
«این است واقعه جنگ جمل که به طور اختصار از کتاب ابوجعفر طبری آوردیم, و اعتماد به طبری از آن جهت است که وی مورد وثوق بوده و کتابش از آنچه در کتابهای ابن‏قنیبه و مورّخین دیگر وجود دارد در سلامت است…» و در صفحه (۴۵۷) می‏گوید:
«آنچه در این کتاب, در موضوع خلافت اسلامی, قصه مرتدّین, و فتوحات و جنگها, و پس از آن اتّفاق مسلمانان و اجتماعشان (مقصودش صلح امام حسن(ع) با معاویه است) آورده‏ام, همه را به اختصار از تاریخ بزرگ امام ابوجعفر طبری آورده‏ام, چون این تاریخ بیش از هر تاریخ دیگر مورد وثوق است, و از نقل مطالبی که موجب طعن و شبهه بر بزرگان این امّت از اخیار, صحابه و تابعین است بسیار دور می‏باشد.»
۶ـ فرید وجدی
فرید وجدی نیز در جلد هفتم دایرةالمعارف خود, در لغت «عثم» و در بیان جنگ جمل, و ضمن بیان شرح حال علی‏بن ابی‏طالب(ع), برخی از این داستان‏ها را نقل نموده, در ص (۱۶۰ و ۱۶۸ و ۱۶۹) همان کتاب اشاره می‏کند که مدرک او «تاریخ طبری» می‏باشد.
۷ـ بستانی
بستانی متوفّای ۱۳۰۰ ه‍ . ق. داستان عبدالله‏بن سبا را از تاریخ ابن‏کثیر گرفته و در دایرةالمعارف خود, ماده «عبدالله» آورده و با نقل گفتار مختصری از خطط مقریزی[۴] سخن خود را پایان داده است.
۸ـ احمد امین
از نویسندگان امروزی که خواسته‏اند حوادث تاریخی را به روش تجزیه و تحلیل بنویسند و به کشف ریشه و جهت هر حادثه‏ای توجه دارند یکی هم احمدامین مصری است که در کتاب خود بنام «فجرالاسلام» آنجا که از ایرانیان و تأثیرشان در اسلام بحث می‏کند, در باب تأثیر عقاید و افکار زردشت بر مسلمین (ص ۱۰۹ـ۱۱۱) از مزدک سخن به میان می‏آورد. خلاصه گفتارش در این‏باره چنین است:[۵]
«مهمترین دعوت مزدک مرام اشتراکی او بود. مزدک می‏گفت: مردم یکسان به دنیا آمده‏اند و بایستی یکسان زندگی کنند. مهمترین چیزی که می‏بایست در آن مساوات را رعایت کنند, دارایی و زنان می‏باشند, زیرا این دو سبب دشمنی و جنگ میان مردمان است, پس باید در این دو شریک یکدیگر باشند تا ریشه دشمنی برکنده شود. وی تقسیم کردن دارایی توانگران را بین فقرا واجب می‏دانسته, و لذا تنگدستان با استفاده از این اعتقاد او فرصت را غنیمت شمرده, با وی همدست شدند به طوری که کار ایشان قوت گرفت تا جایی که کسی را یارای منع ایشان نبود. به خانه‏ها می‏ریختند و به زن و دارایی مردمان دست‏درازی می‏کردند… تا آنجا که نه پدری فرزند خود را می‏شناخت و نه پسری پدر خویش را, و نه ثروتی برای کسی باقی مانده بود…»
سپس احمد امین نقل می‏کند که این آیین تا زمان گسترش اسلام و تا آخر خلافت بنی‏امیّه, در بین بعضی از روستانشینان ایران باقی بوده است.
پس از بیان این مطلب می‏گوید:
«ما میان رأی ابوذر و رأی مزدک در جهت مالی شباهت کاملی می‏یابیم, زیرا طبری می‏گوید که ابوذر در شام قیام نموده, شعار می‏داد و می‏گفت: ای توانگران با تنگدستان مواسات کنید؛ و می‏خواند: الذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذابٍ الیم.»[۶]
و آنقدر این شعارها را تکرار کرد که تنگدستان آنرا دستاویز خود قرار داده، مساوات را بر ثروتمندان واجب می‏شمردند تا آنجا که توانگران از این چیرگی به شکایت برخاستند, و معاویه از بیم آنکه مبادا ابوذر مردم شام را بر وی بشوراند, او را نزد عثمان به مدینه فرستاد.
عثمان از ابوذر پرسید: چرا مردم از زبان‏درازی تو شکایت دارند؟ ابوذر گفت: سزاوار نیست ثروتمندان ثروت خود را نگهداری کنند.
از این جریان معلوم می‏شود که طرز فکر ابوذر با نظریه مزدک در خصوص ثروت بسیار نزدیک است. در اینجا این پرسش پیش می‏آید که ابوذر این طرز فکر را از که آموخته است؟
پاسخ این پرسش را در نوشته طبری می‏یابیم هنگامی که می‏گوید: «إبن سوداء، عبدالله‏بن سبا ابوذر را ملاقات نموده و او را به این کارها وامی‏داشت. و البته عبدالله‏بن سبا نزد ابورداء و عبادة بن صامت[۷] نیز رفته بود، ولی آنان فریب او را که نخورند، حتّی عبادةبن صامت[۸] نیز رفته بود, ولی آنان فریب او را که نخوردند, حتّی عبادة بن صامت گریبان ابن‏سوداء را گرفته نزد معاویه برد و به معاویه گفت: به خدا سوگند این کسی است که ابوذر را به جان تو انداخته است…[۹]
سپس احمدامین چنین ادامه می‏دهد:
«ما می‏دانیم «عبدالله‏بن سبا» شخصی یهودی از اهل صنعاء بود. که در زمان عثمان به ظاهر اسلام آورد تا دین مسلمانان را تباه سازد, لذا افکار زیان‏بار بسیاری در شهرها پراکند که پس از این آنها را یادآور خواهیم شد و چون ابن سبا به بسیاری از شهرها مانند حجاز, بصره, کوفه, شام و مصر سفر کرده است, احتمال قوی می‏رود که این طرز تفکر را از مزدکیان عراق یا یمن الهام گرفته باشد, و ابوذر روی حسن نیّتی که داشت از او فراگرفته است».
و در حاشیه گوید:
«به جزء پنجم تاریخ طبری مراجعه شود.»
وی در ادامه این سخن, در (ص ۱۱۲) چنین نتیجه می‏گیرد که: «مزدک و مانی سرچشمه‏ای بوده‏اند که رافضیان (شیعیان) عقاید خود را از آنان اخذ کرده‏اند, و عقیده شیعه درباره علی و آل‏علی از عقیده نیاکان فارسی خود که درباره شاهان ساسانی داشته‏اند, گرفته شده است؛ چه ایشان حق شاهان را در پادشاهی را نوعی حق خدایی می‏دانستند».
احمدامین به وعده‏ای که داد و گفت: «عقیده‏های زیان‏بار بسیاری در شهرها پراکند که پس از این آنها را ذکر خواهیم کرد» وفا نموده و در (ص ۲۵۴) که درباره فرقه‏های اسلامی بحث می‏کند چنین می‏نویسد:
«اواخر خلافت عثمان گروههایی مخفیانه در همه جا پراکنده شده, مردم را به خلع عثمان و تولیت دیگران دعوت می‏کردند. از این فرقه‏ها برخی بنفع علی تبلیغات می‏نمودند, که از مشهورترین سرکردگان آنها عبدالله‏بن سبا یکی از یهودیان یمن بود که به ظاهر اسلام آورده بود و در بصره و کوفه و شام و مصر به گردش می‏پرداخت و می‏گفت: «هر پیغمبری وصی داشت و وصی محمّد, علی است. ستمکارتر از آنکه به وصیّت رسول خدا عمل نکند و علیه وصی او قیام نماید, کیست؟»؛ ابن‏سبا از برجسته‏ترین کسانی بود که مردم را علیه عثمان شورانید…».
سپس در (ص ۲۵۵) گوید:
«این خلاصه‏ای است تاریخی که ناگزیر از نقل آن بودیم, زیرا سه دسته از بزرگترین دسته‏های اسلامی بر این مبنا تأسیس شده‏اند. آنان عبارتند از… و شیعه و…».
احمدامین شبیه این مطالب را با صدای رساتری در فصل مربوط به شیعه, (ص ۲۶۶ـ۲۷۸) بیان کرده است. وی در (ص ۲۷۰) می‏گوید:
«عقیده به رجعت را ابن‏سبا از کیش یهود آورده است؛ زیرا ایشان معتقدند الیاس پیغمبر به آسمان عروج کرده و باز خواهد گشت…, این عقیده, شیعیان را به عقیده پنهان شدن ائمه و عقیده به مهدی منتظر کشانیده است».[۱۰]
و از این مقدّمات در (ص ۲۷۶) چنین نتیجه می‏گیرد:
«به راستی تشیّع پناهگاهی بوده که هرکس خواهان ویران کردن اسلام بوده به سبب دشمنی و حقدی که داشته به آن پناه می‏برده است. هر دسته‏ای که خواسته‏اند تبلیغات دینی نیاکان خود را از یهودی و مسیحی و زردشتی… در دین اسلام وارد کنند, دوستی اهل بیت پیغمبر را پرده‏ای قرار داده, در پس آن هرچه خواسته‏اند انجام داده‏اند, و شیعیان عقیده به رجعت را از یهود آموخته‏اند…».[۱۱]
و در (ص ۲۷۷) می‏گوید:
«ولهاوْزِن را عقیده آن است که تشیّع از کیش یهود بیشتر متأثر است تا از آئین فارس, و دلیل او اینست که مؤسّس تشیع عبدالله‏بن سبای یهودی بوده است».
خلاصه سخن احمدامین این است که شیعیان عقیده به رجعت و امامت را از عبدالله‏بن سبا آموخته‏اند و عقیده ایشان به عصمت ائمه و غیبت مهدی موعود نیز از اینجا تراوش نموده است. و اینکه ابوذر دعوت به مرام اشتراکی می‏نموده, و این تبلیغات و تعلیمات را از ابن‏سبا آموخته است. ابن سبا نیز عقیده به رجعت را از دین یهود گرفته, و مرام اشتراکی را از کیش مزدک به دست آورده است. و عبدالله‏بن سبا همه این کارها را به نام مطالبه حق علی انجام داده, شیعه‏گری را در اسلام ایجاد کرده است. از اینجا نتیجه می‏گیرد که حب اهل بیت وسیله دست دشمنان اسلام گردیده و در پناه شیعه‏گری تعلیمات یهود و غیره در اسلام وارد شده است!!!
در همه این پندارها, دستاویز احمدامین افسانه‏های ابن‏سبا, و مدرکش «تاریخ طبری» است, و فقط یک بار از ولهاوزن نقل نموده است, ولهاوزن را نیز خواهیم دید که از طبری اخذ کرده است.
احمدامین گرچه این افسانه را به روش تجزیه و تحلیل علمی درآورده, ولی تردیدی نیست که کینه‏اش نسبت به شیعه وی را به این پندارهای دور از حقیقت سوق داده نه روش علمی و تحقیقی.
۹ـ حسن ابراهیم
یکی دیگر از نویسندگان معاصر که این داستان‏ها را با تجزیه و تحلیل همراه نموده، دکتر حسن ابراهیم حسن، استاد تاریخ اسلام در دانشکده ادبیات دانشگاه مصر است.
وی در کتاب خود بنام «تاریخ‏الاسلام السّیاسی» پس از آنکه وضع مسلمانان را در اواخر خلافت عثمان ذکر می‏کند، در (ص ۳۴۷) چنین می‏گوید:
«این محیط کاملاً آمادگی داشت که عبدالله‏بن سبا و پیروانش را قبول نموده تحت تأثیر آن واقع شود. یکی از یاران دیرین رسول خدا ابوذر غفاری که مشهور به پارسایی و تقوی بود و خود از بزرگان ائمه حدیث به شمار می‏رفت، آتش فتنه را دامن زد. وی تحت تأثیر تبلیغات آتشین مردی از اهل صنعاء به نام عبدالله‏بن سبا با سیاست عثمانْ و معاویه که از طرف عثمان حکومت شام را داشت، مخالفت ورزید. عبدالله‏بن سبا، مردی بود یهودی که اسلام آورد و در شهرهای اسلامی به گشت و سیاحت پرداخت. از حجاز شروع نموده، به کوفه، شام و مصر رفت…».
وی در حاشیه این صفحه، مدرک خود را تاریخ طبری[۱۲] تعیین می‏نماید و در (ص ۳۴۹) این کتاب چنین می‏گوید:
«ابن‏سبا اوّلین کسی است که نفرت عمومی را بر علیه عثمان برانگیخت، وی راه را برای خلع عثمان هموار و آماده کرد».
در حاشیه کتاب، چهار بار به صفحات تاریخ طبری که این خبر را از آن نقل کرده، اشاره می‏نماید؛ و همینطور دنباله داستان را گرفته، تا (ص ۳۵۲) ادامه می‏دهد، و دوازده بار به صفحات تاریخ طبری که تنها مدرک او در نقل این داستان بوده اشاره می‏نماید، ولی در عین حال به خود اجازه نمی‏دهد آنچه را طبری در جنگ جمل نقل کرده بازگو کند، با اینکه ابن‏سبا در هر دو داستان یکی است و هر دو قضیه یک داستان و داستانسرا نیز یکی می‏باشد!!!
۱۰ـ ابن‏بدران
ابن‏بدران متوفی بسال ۱۳۴۶ ه‍ . تاریخ ابن‏عساکر را مختصر کرده، آنرا «تهذیب ابن‏عساکر» نامیده است. وی در این کتاب بیشتر روایات را بدون اینکه اسمی از راوی ببرد، نقل می‏کند. از آن جمله قسمتهایی از افسانه ابن‏سبا را آورده که در آنها گاهی نام راوی را که سیف‏بن عمرات ذکر می‏کند و گاهی نیز بدون ذکر نام راوی‏، به نقل افسانه می‏پردازد. و در برخی موارد نیز روایتهای سیف را از تاریخ طبری نقل نماید، چنانچه در شرح حال زیادبن ابیه بعضی روایتهای سیف را از کتاب وی نقل کرده است.[۱۳]
پس معلوم گردید که مأخذ و مدرک مورّخان اسلامی در نقل داستان سبائیان، تاریخ طبری بوده است.
۱۱ـ سعید افغانی
سعید افغانی قطعه‏هایی از افسانه ابن‏سبا را در کتاب خود «عائشة و السیاسة» با عناوین: احتجاج عثمان، ابن‏سبا قهرمان مرموز و هولناک، نظارت بر و توطئه و دسیسه آورده است. وی در بخشهای دیگر کتابش نیز برخی از این افسانه‏ها را نقل کرده است. مأخذ او در درجه اوّل تاریخ طبری و در درجه دوم تاریخ ابن‏عساکر و تهذیب آن و در درجه سوم تمهید ابن‏ابی‏بکر[۱۴] می‏باشد، وی در بیان علّت اینکه به طبری بیش از همه اعتماد نموده، در صفحه پنجم کتاب گوید:
«من بیشتر اعتمادم را بر تاریخ طبری قرار دادم؛ زیرا این کتاب از همه مصادر به حقیقت نزدیکتر و مؤلّفش از دیگران امینتر است، و هر مورّخ معتبری که بعد از او آمده، به او اعتماد کرده است… و تا آنجا که توانسته‏ام الفاظ وی را بدون اینکه تغییری در آنها داده باشم، در این کتاب آورده‏ام».

أسناد افسانه‏های عبدالله‏بن سبا
۱ـ سند طبری برای داستان‏های ابن‏سبا
بنابر آنچه گفته شد، تاریخ طبری قدیمیترین کتابی است که داستان‏های عبدالله‏بن سبا را به تفصیل بیان کرده است و در عین حال راوی داستان را نیز معین نموده است. همه کتابهای بعدی هم، داستان ابن‏سبا و افسانه سبائیان را از طبری گرفته‏اند.
حال باید دید که طبری این داستان را از کجا آورده و سند او چیست؟
ابوجعفر محمّدبن جریر طبری آملی متوفی بسال ۳۱۰ ه‍ . داستان سبائیان را در کتاب خود «تاریخ الامم و الملوک» فقط از سیف‏بن عمر تمیمی کوفی نقل کرده است. وی در بخش مربوط به حوادث سال ۳۰ ه‍ . چنین می‏گوید:
«در همین سال، یعنی سال ۳۰ ه‍ . بوده که داستان ابوذر با معاویه، و فرستادن معاویه ابوذر را از شام به مدینه اتّفاق افتاد. در این‏باره قضایای بسیاری نقل نموده‏اند که خوش ندارم آنها را بیان کنم، ولی آنان که برای معاویه در این کارها عذر می‏آورند داستانی در این موضوع نقل کرده‏اند که «سرّی‏بن یحیی» آنرا برای من نوشته است و در آن نوشته چنین گوید:
«شعیب‏بن ابراهیم از سیف‏بن عمر روایت نموده: … چون ابن‏سوداء به شام رسید ابوذر را ملاقات نموده و گفت: ای ابوذر! آیا می‏بینی معاویه چه کارها می‏کند؟…».
سپس طبری داستان «ابن‏سبا» را فقط از سیف نقل می‏کند و شرح حال ابوذر را با این جمله پایان می‏دهد:
«دیگران درباره علّت تبعید ابوذر چیزهای بسیاری روایت کرده‏اند که خوش ندارم آنها را بیان کنم».
و چون به نگارش حوادث سال ۳۰ـ۳۶ ه‍ . می‏رسد، داستان ابن‏سبا و سبائیان را ضمن جریان کشته شدن عثمان و جنگ جمل، از سیف نقل می‏کند. و به جز سیف، هیچ سند دیگری ندارد.
طبری در تاریخ خود روایتهای سیف را با یکی از این دو سند نقل می‏کند:
۱ـ عبیدالله‏بن سعد زهری، از عمویش یعقوب‏بن ابراهیم و او از سیف.
روایتهایی را که طبری به این سند از سیف روایت کرده آنهایی است که خود از عبیدالله شنیده و به لفظ حدّثنی یا حدّثنا یعنی: «برای من ـ یا ما ـ روایت کرد» آورده است.
۲ـ سرّی‏بن یحیی، از شعیب‏بن ابراهیم، از سیف.
طبری در این سند، حدیثهای سیف را از دو کتابش «الفتوح» و «الجمل» به یکی از این سه لفظ از سرّی‏بن یحیی نقل کرده است:
۱ـ کتب الیّ: یعنی: سرّی‏بن یحیی برای من نوشت.
۲ـ حدثنی: یعنی: سرّی‏بن یحیی برای من روایت کرد.
۳ـ فی کتابه الیّ[۱۵]: یعنی: سرّی‏بن یحیی در نامه‏ای که برای من نوشت روایت کرده است
۲ـ سند ابن‏عساکر دمشقی برای داستانهای ابن‏سبا
پس از طبری، ابن‏عساکر متوفی بسال ۵۷۱ ه‍ . داستانهای عبدالله‏بن سبا را در کتاب «تاریخ مدینة دمشق»، ضمن شرح حال طلحه، عبدالله‏بن سبا و دیگران، به سند خود از سیف نقل کرده است. سند ابن‏عساکر به روایتهای سیف در نقل افسانه ابن‏سبا و داستانهای دیگر چنین است:
«ابن‏عساکر از ابوالقاسم سمرقندی، از ابوالحسین نقور، از ابوطاهر مخلص، از ابوبکربن سیف، از سرّی‏بن یحیی، از شعیب، از سیف…[۱۶]».
بنابراین سند ابن‏عساکر به چهار واسطه به «سری‏بن یحیی» می‏رسد و «سری‏بن یحیی» سرسلسله یکی از اسناد طبری است که قبلاً به آن اشاره کردیم.
۳ـ ابن‏ابی‏بکر
محمّدبن یحیی‏بن محمّد اشعری مالکی متوفی بسال ۷۴۱ ه‍ . مشهور به «ابن ابی‏بکر»، افسانه عبدالله‏بن سبا و سبائیان را در کتاب خود بنام «التمهید و البیان فی مقتل عثمان‏بن عفان»، مستقیماً و بدون واسطه، از کتاب «الفتوح» نوشته سیف‏بن عمر، و تاریخ ابن‏اثیر نقل نموده است.
بنابراین ابن‏ابی‏بکر افسانه‏های سیف را درباره سبائیان و دیگران، گاهی بدون واسطه از کتاب سیف نقل می‏کند، و گاهی از تاریخ ابن‏اثیر، و دانستیم که ابن‏اثیر نیز از طبری و طبری از سیف نقل می‏نماید.
تا اینجا افسانه‏های سیف درباره سبائیان سه سند پیدا کرده است:
۱ـ سند طبری (متوفی بسال ۳۱۰ ه‍ .(
۲ـ سند ابن‏عساکر (متوفی بسال ۵۷۱ ه‍ .(
۳ـ سند ابن‏ابی‏بکر (متوفی بسال ۷۴۱ ه‍ .(
بعضی از نویسندگان و مورّخان به یکی از سه سند بالا، و برخی به دو سند، و گروهی مانند سعید افغانی به هر سه سند توجه داشته‏اند.
۴ـ ذهبی[۱۷]
ابوعبدالله‏ محمّدبن احمدبن عثمان ذهبی متوفّای سال ۷۴۸ ه‍ . در کتاب خود بنام «تاریخ الاسلام»[۱۸] برخی از افسانه‏های عبدالله‏بن سبا را آورده است. او در ابتدا دو روایت از سیف نقل کرده که در تاریخ طبری ذکر نشده است[۱۹] با آنکه آن دو روایت افسانه را به صورت کاملتری جلوه می‏دهد. سپس در (ص ۱۲۴ـ۱۲۸) آنچه را طبری به تفصیل در تاریخ خود آورده، به طور خلاصه ذکر کرده است.
از مقدمه کتاب مذکور معلوم می‏شود که نسخه‏هایی از کتاب «الفتوح» نوشته سیف‏بن عمر، تا زمان ذهبی (قرن هشتم هجری) وجود داشته است و نسخه‏ای از آن در دست ذهبی بوده که او نیز مانند ابن‏ابی‏بکر صاحب کتاب «التمهید» بی‏واسطه از آن نقل می‏نموده است و از جمله آن، دو حدیثی است که از سیف نقل کرده و در تاریخ طبری وجود ندارد.
خلاصه آنچه تا حال گفته شده این است که این علما و مورّخان، افسانه عبدالله‏بن سبا را همگی بدون استثنا از سیف‏بن عمر گرفته‏اند، و چهار نفر از آنان که عبارت از طبری، ابن‏عساکر، ابن‏ابی‏بکر و ذهبی می‏باشند، بدون واسطه از سیف نقل کرده‏اند و بقیه آنها باواسطه.

سیف‏بن عمر سازنده افسانه عبدالله‏بن سبا
چنانچه گفتیم، بیش از هزار سال است افسانه‏های سبائیان زبانزد علما و دانشمندان است و سرچشمه این افسانه فقط یک نفر به نام ‏«سیف‏بن عمر» می‏باشد همگی راویان، این قصّه‏ها را از او نقل می‏کنند. اکنون شایسته است درباره سیف تحقیق نموده، پس از آنکه به حقیقت پی بردیم به روایتهایش نیز رسیدگی نماییم، تا معلوم گردد چه اندازه از حقیقت دور بوده و چه مقدار ارزش دارد:
سیف‏بن عمر کیست؟
سیف‏بن عمر از قبیله «اسید» است که شعبه‏ای از ایل بزرگ «تمیم» بوده، و از این جهت او را «اسیدی تمیمی» خوانده‏اند و گاهی «تمیمی برجمی» گویند، و برجمی منسوب به «براجم» است که نام چند تیره از ایل تمیم بوده که با یکدیگر ائتلاف کرده و هم‏پیمان گشته بودند.
محل سکونت او شهرستان کوفه بوده ولی پیش از آن در بغداد می‏زیسته و وفات او پس از سال ۱۷۰ هجری در زمان خلافت هارون‏الرّشید بوده است.
روایتهای سیف
سیف طبق عادت مورّخان آن عصر که حوادث تاریخی را با سند نقل می‏نموده‏اند، برای اینکه افسانه‏های اختراعی خود را به صورت تاریخی صحیح جلوه دهد و رنگ درستی به آنها بزند، یک افسانه را به چند بخش تقسیم کرده، برای هر بخشی سند جداگانه جعل نموده است و با این روش، دو کتاب تألیف کرده است:
۱ـ الفتوح الکبیر و الردة: که در آن کتاب از حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیغمبر تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده است. در همین کتاب جنگ ابوبکر را با مسلمانانی که با خلافت او مخالفت کرده، به خلافتش گردن ننهادند «جنگ با مرتدّین» نام نهاده است. و همه حوادث و وقایعی را که در این کتاب می‏نویسد، چهره‏ای افسانه‏ای و اسطوره‏ای می‏بخشد و در آنها به اغراق و غلوّ می‏پردازد.
۲ـ الجمل و مسیر عائشة و علی: در این کتاب از شورش علیه عثمان، کشته شدن او و جنگ جمل گفتگو کرده است. با رسیدگی به روایتهای کتاب، روشن می‏گردد که این کتاب فقط به قصد دفاع از بنی‏امیّه نوشته شده است.
سیف علاوه بر این دو کتاب روایتهای دیگری نیز ساخته که در دهها کتاب به طور پراکنده جای گرفته و تا به امروز بزرگترین مدرک تاریخ اسلام گردیده است.
طبری روایتهای سیف را در کتاب تاریخ خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در خلال حوادث تاریخی سال‏های ۱۱ـ۳۷ ه‍ . نقل کرده است.
پس از او ابن‏عساکر نیز در تاریخ هشتاد جلدی خود، ضمن شرح حال اشخاصی که به دمشق گذر کرده‏اند، برخی از آنها را نقل کرده است.
مشهورترین علمایی که شرح ویژه‏ای در احوال یاران پیغمبر نوشته‏اند، یعنی:
ابن‏عبدالبر متوفی بسال ۴۳۶ ه‍ . در کتاب «استیعاب».
و ابن‏اثیر متوفی بسال ۶۳۰ ه‍ . در کتاب «اسدالغابة».
و ذهبی متوفی بسال ۷۴۸ ه‍ . در کتاب «االتجرید».
و ابن‏حجر متوفی بسال ۸۵۲ ه‍ . در کتاب «الصابة».
بعضی قهرمانان افسانه‏های سیف را در ردیف اصحاب پیغمبر(ص) قرار داده، شرح حالی نیز برای آنان دست و پا نموده‏اند. پس از بررسی این کتابها معلوم شد که قریب به صد و پنجاه تن از این قهرمانان به هیچ‏وجه پا به عرصه وجود نگذاشته‏اند و فقط اندیشه سیف‏بن عمر آنها را آفریده است[۲۰]!!
ولی این دانشمندان همینکه در افسانه‏های سیف به نام آنها برخورد نموده‏اند، که لذا نامشان را در ردیف اصحاب پیغمبر آورده، برای آنها شرح حال نوشته‏اند و به این ترتیب بر شماره صحابه پیغمبر افزوده‏اند![۲۱]
جغرافی‏نویسان شهرهای اسلامی مانند یاقوت حموی متوفی بسال ۶۲۶ ه‍ . در «معجم البلدان» و صفی‏الدّین در «مراصدالاطلاع» نیز از روایتهای سیف استفاده نموده برای بعضی از مکانها که فقط در افسانه‏های سیف از آنها نام برده شده، شرح نوشته‏اند!
بنابراین سیف‏بن عمر نه فقط افسانه عبدالله‏بن سبا را ساخته و یک قهرمان برای تاریخ اسلام آفریده است، بلکه صدها افسانه و صدها قهرمان تاریخی دیگر نیز هستند که ساخته فکر او بوده و وجود خارجی نداشته‏اند.
این افسانه‏ها، در صدها کتاب حدیث، تفسیر، تاریخ، جغرافیا، ادبیات و انساب ریشه دوانیده است؛ و برای دانستن ارزش روایات سیف باید اوّل به کتابهای علمای رجال مراجعه نماییم، تا ببینیم درباره قوّت و ضعف حدیث سیف و صحّت و وثوق او چه گفته‏اند. سپس به خواست خداوند به روایتهای او رسیدگی نماییم.
سیف در کتب رجال
۱ـ یحیی بن معین متوفی سال ۲۳۳ ه‍ . درباره او گفته: «حدیث او ضعیف و سست است.»[۲۲] و خیری در احادیث او نیست.
۲ـ نسایی صاحب صحیح متوفی سال ۳۰۳ ه‍ . گفته: «ضعیف است؛ حدیثش را ترک کرده‏اند. نه مورد اعتماد است، و نه امین…»[۲۳]
۳ـ ابوداود متوفی سال ۲۷۵ ه‍ . گفته: «بی‏ارزش است. بسیار دروغگوست.»[۲۴]
۴ـ ابن حمّاد عقیلی متوفی بسال ۳۲۲ ه‍ . درباره وی می‏گوید: از رویات وی تبعیت نمی‏شود، از هیچک از روایات فراوان او تبعیت نباید کرد.
الضففاء الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۵ رقم ۶۹۴٫
۵ـ ابن‏ابی حاتم متوفی بسال ۳۲۷ ه‍ . گفته: «احادیث صحیح را خراب می‏کرده و لذا به حدیث او اعتماد نداشته، حدیثش را ترک کرده‏اند.»[۲۵]
۶ـ ابن‏سکن متوفی بسال ۳۵۳ ه‍ . گفته: « ضعیف است.»
۷ـ ابن‏حبان متوفی بسال ۳۵۴ ه‍ . گفته: «حدیثهایی را که خود جعل می‏کرده، آنها را از زبان شخص موثّقی نقل می‏کرده است.» و نیز می‏گوید: «سیف متّهم به زندقه است؛ و گفته‏اند حدیث جعل می‏کرده است،»[۲۶] و آن را به افراد ثقه نسبت می‏داده.
۸ـ دار قطنی متوفی بسال ۳۸۵ ه‍ . گفته: «ضعیف است حدیثش را ترک کرده‏اند[۲۷].»
۹ـ حاکم متوفی بسال ۴۰۵ ه‍ . گفته: «حدیث او را ترک کرده‏اند. متّهم به زندقه است.»[۲۸]
۱۰ـ ابن عدی متوفی بسال ۳۶۵ ه‍ . درباره او گفته است: برخی از احادیث او به غایت مشهور است ولی به نظر من تمام احادیث وی غیرقابل اعتماد است و به همین دلیل احادیث وی تبعیت نمی‏شود.
۱۱ـ فیروزآبادی صاحب قاموس متوفی بسال ۸۱۷ ه‍ . گفته: «ضعیف است.»
۱۲ـ محمّدبن احمذ ذهبی متوفی بسال ۷۴۸ ه‍ . درباره او گفته: همه دانشمندان و علمای اسلام اجماع و اتفاق دارند بر اینکه او ضعیف، و حدیثش متروک است.
المغنی فی الضعفاء، ج ۱ ص ۲۹۲ رقم ۲۷۱۶٫
میزان الاعتدال، ج ۲ ص ۲۵۵٫
۱۳ـ ابن حجر متوفی بسال ۸۵۲ ه‍ . گفته: «ضعیف است،[۲۹]» و در کتاب دیگری گوید: گرچه روایاتی که او درباره تاریخ نقل کرده بسیار زیاد و مهم است ولی چون او ضعیف می‏باشد، لذا حدیثش را ترک کرده‏اند.[۳۰]
۱۴ـ سیوطی متوفی بسال ۹۱۱ ه‍ . گفته: «بسیار ضعیف است.»
۱۵ـ صفی‏الدّین متوفی بسال ۹۲۳ ه‍ . گفته: «او را ضعیف شمرده‏اند.[۳۱]»
منابع شرح حال سیف
شرح حال سیف‏بن عمر سازنده افسانه عبدالله‏بن سبا در کتب ذیل آمده است:
۱ـ فهرست ابن‏ندیم.
۲ـ الجرح و التعدیل: ابن‏أبی حاتم رازی، ج ۷ ص ۱۳۶٫
۳ـ الاستیعاب: ابن‏عبدالبر، ج ۴ ص ۲۵۲٫
۴ـ الضعفاء الکبیر: عقیلی، ج ۲ ص ۱۷۵٫
۵ـ المغنی فی الضعفاء: ذهبی، ج ۱ ص ۲۹۲٫
۶ـ میزان الاعتدال: ذهبی، ج ۲ ص ۲۵۵٫
۷ـ تهذیب التهذیب: ابن‏حجر عسقلانی، ج ۴ ص ۲۹۶٫
۸ـ کتاب الضعفاء و المتروکین: یحیی‏بن معین، ج ۲ ص ۲۴۵٫
۹ـ الضعفاء و المتروکین: نسائی، ص ۵۱٫
۱۰ـ الاصابة: ابن‏حجر عسقلانی، ج ۴ ص ۱۷۵، در ضمن شرح حال «ابومحجن» و در ص ۳۸۶ در ضمن شرح حال «لبابه».
۱۱ـ تقریب التهذیب: ابن‏حجر عسقلانی، ج ۱ ص ۳۴۴٫
۱۲ـ خلاصة التهذیب: صفی‏الدّین، ص ۱۲۶٫
۱۳ـ کتاب المجروحین: ابن‏حبّان، ج ۱ ص ۳۴۵٫
۱۴ـ کشف الظنون: حاجی خلیفه، ج ۱ ص ۱۲۴٫
۱۵ـ هدیةالعارفین: اسماعیل پاشا، ج ۱ ص ۴۱۳٫
۱۶ـ الغدیر: سیّدعبدالحسین امینی، ج ۵ ص ۱۳۳٫
۱۷ـ الاعلام: زرکلی، ج ۳ ص ۱۵۰٫

—————————————————————–
عبدالله بن سبا و دیگر افسانه های تاریخی : علامه سید مرتضی عسکری . صص : ۴۸- ۷۴

 

پاسخ دوم:

کمتر کتابی از عامه مربوط به تاریخ اسلام است که به «عبدالله بن سبأ» نپرداخته باشد. او چهره‏ای است که به شکل‏های گوناگون به تصویر کشیده شده است: او را شخصی که مردم را دعوت به الحاد و شرک نموده، و از افکار و عقاید یهودیت دفاع می‏کرده معرفی نموده‏اند، یا شخصی که منشأ انتشار افکار باطل در میان جامعه اسلام، و به گمراهی کشیدن گروه زیادی از صحابه بوده است. او را عامل فتنه و اولین محرّک در شورش بر ضدّ عثمان معرفی کرده‏اند که منجرّ به قتل خلیفه شد و بعد از آن تمام جنگ‏ها و فتنه‏ها را به او نسبت داده‏اند که سبب کشته شدن هزاران نفر از صحابه و تابعین شد. از طرفی دیگر، برخی از عقاید مهمّ و اصولی شیعه از قبیل: قول به نصّ، رجعت و… را به او نسبت داده‏اند و در حقیقت او را به عنوان مؤسس شیعه معرفی کرده‏اند، تا چهره شیعه را از این منظر مخدوش نمایند؛ از این رو لازم است موضوع فوق را بررسی کنیم که آیا عبدالله بن سبأ شخصیتی حقیقی است یا خرافی؟ آیا او جایگاهی در فتنه‏ها داشته است؟ آیا او حقیقتاً مؤسس مذهب شیعه امامیه بوده است؟ مذهب شیعه چه ارتباطی با او داشته است؟
چکیده‏ای از قصه خرافی عبدالله بن سبأ
بنا به نقل طبری و دیگران، در زمان عثمان شخصی یهودی به نام عبدالله بن سبأ از «صنعاء»، اسلام را اختیار نمود، و افکار خود را با مسافرت‏هایی که به بلاد اسلامی، مانند: کوفه، شام، مصر و بصره داشت رواج می‏داد. او معتقد به رجعت پیامر اسلام(ص) همانند رجعت حضرت عیسی(ع) بود. هم‏چنین باور داشت که برای هر پیامبری جانشینی است و علی(ع) جانشین رسول خدا(ص) و خاتم‏الأوصیا است. عثمان غاصب حقّ این وصی بوده و بر او ظلم کرده است؛ از همین رو بر امت اسلامی است که قیام نموده، و عثمان را از اریکه خلافت به زیر کشیده، و حکومت را به علی(ع) واگذار کنند. در این میان گروهی از اصحاب، امثال: ابی‏ذر، عمار بن یاسر، محمّد بن ابی حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمّد بن ابی‏بکر، صعصعة بن صوحان عبدی، مالک اشتر و دیگران فریب افکار او را خورده و به او گرویدند، و در نتیجه این تحریک‏ها، جماعتی از مسلمانان بر خلیفه وقت قیام و شورش نموده و او را به قتل رساندند، و حتی همین گروه در جنگ جمل و صفین نیز دخالت اساسی داشتند… .[۳۲]
تهمت انتساب شیعه به عبدالله بن سبأ
همان‏گونه که قبلاً اشاره شد، هدف از جعل این قضیه اتهمان وارد کردن به شیعه است در این که مؤسس آن، شخصی یهودی‏الأصل است که با نشر افکار خود نه تنها فرقه‏ای را در جامعه اسلامی ایجاد نمود، بلکه سبب نشر افکار یهودیت و ایجاد تفرقه و تشتّت در میان جامعه اسلامی گردید. اینکه به برخی از افراد که این تهمت و وصله ننگین را به شیعه امامیه نسبت می‏دهند اشاره می‏کنیم:
۱ـ ابوالحسن ملطی گوید: «زعیم این فرقه ـ شیعه ـ عبدالله بن سبأ است. او همان شخصی است که با یهود ارتباط داشت و بدین طریق بذر اول تشیع را در جامعه اسلامی کاشبت، تا از این راه به جامعه اسلامی ضربه وارد کند».[۳۳]
۲ـ دکتر علی سامی نشار می‏گوید: «یهود [عبدالله بن سبأ] مؤسس عقیده شیعه غالی است».[۳۴]
۳ـ محمّد ابوزهره می‏گوید: «طاغوت اکبر ـ عبدالله بن سبأ ـ کسی است که مردم را به ولایت علی(ع) و وصایات او دعوت نمود و معتقد به رجعت پیامبر اکرم(ص) شد و در سایه این فتنه‏ها مذهب شیعی نشأت گرفت».[۳۵]
۴ـ احسان الهی ظهیر می‏گوید: «دین امامیه و مذهب اثناعشری، مبتنی بر مبناهایی است که یهود جنایت‏کار توسط عبدالله بن سبأ وضع نمود».[۳۶]
۵ـ دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری می‏گوید: «طلیعه عقیده شیعه و اصول آن به دست سبأیّون ظهور کرد…».[۳۷]
اقوال مورخان در مورد عبدالله بن سبأ
دکتر هویمل می‏گوید: در خصوص عبدالله بن سبأسه نظریه مطرح است:
۱ـ نظریه رایج نزد مؤرخان اسلامی، که اثبات وجود او، و موقعیّت گسترده‏اش در فتنه‏هاست؛
۲ـ نظر متأخرین از شیعه، که انکار وجود او، و به طور کلی انکار موقعیّت او است؛
۳ـ نظر متوسط و معتدل، که اثبات وجود او، و ابطال موقعیت فعّال او در فتنه‏هاست، و این همان نظریه‏ای است که ما به آن تمایل داریم».[۳۸]
ولی به تقسیمی دیگر می‏توان گفت که برخی مؤیّد، و بعضی تشکیک‏کننده و عده‏ای دیگر منکر وجود او باشند.
الف) مؤیدین
کسانی که عبدالله بن سبأ را شخصی حقیقی دانسته و برایش نقش و موقعیتی عظیم در فتنه قتل عثمان، جنگ جمل و صفین قائلند که عبارتند از:
۱ـ حسن ابراهیم حسن (تاریخ الإسلام السیاسی، ج ۱، ص ۲۵۸)؛
۲ـ أحمد أمین مصری (فجر الإسلام، ص ۲۶۹)؛
۳ـ أحمد شبلی (مؤسوسة التاریخ الإسلامی، ج ۱، ص ۶۲۷)؛
۴ـ عباس محمود عقاد (عبقریة عثمان)؛
۵ـ ابوالحسن ملطی (التنبیه و الردّ علی أهل الأهواء و البدع، ص ۲۵)؛
۶ـ دکتر علی سامی النشار (نشأة الفکر الفلسفی فی الإسلام، ج ۲، ص ۱۸)؛
۷ـ محمّد أبوزهره (المذاهب الإسلامیه، ص ۴۶)؛
۸ـ إحسان إلهی ظهیر (الشیعة و السنه، ص ۲۴)؛
۹ـ دکتر قفاری (أصول مذهب الشیعه، ج ۱، ص ۷۸).
ب) تشکیک‏کنندگان
۱ـ دکتر طه حسین مصری
او در قسمتی از سخنانش در مورد عبدالله بن سبأ می‏گوید: «به گمان من کسانی که تا این حدّ موضوع عبدالله بن سبأ را بزرگ جلوه داده‏اند، بر خود و تاریخ اسراف شدیدی نموده‏اند. زیرا نخستین اشکالی که با آن مواجه می‏شویم آن که در مصادر مهمّ تاریخی و حدیثی ذکری از عبدالله بن سبأ نمی‏بینیم. در طبقات ابن سعد، أنساب الأشراف بلاذری و دیگر مصادر تاریخی یادی از او نشده است. فقط طبری از سیف بن عمر این قضیه را نقل کرده و دیگر مورخان نیز از او نقل کرده‏اند‏».[۳۹]
همو در آخر سخنانش می‏گوید: «به گمان قوی دشمنان شیعه در ایّام بنی‏امیه و بنی‏عباس در امر عبدالله بن سبأ مبالغه کردند، تا از طرفی برای حوادثی که در عصر عثمان اتفاق افتاد منشأیی خارج از اسلام و مسلمین بیابند، و از طرفی دیگر وجهه علی(ع) و شیعیانش را خراب کنند و از این منظر برخی از عقاید و امور شیعه را به شخصی یهودی نسبت دهند که به جهت ضربه‏زدن به مسلمین، اسلام انتخاب کرد. و چه بسیار است تهمت‏های ناروایی که دشمنان شیعه بر علیه شیعه وارد کرده‏اند.»[۴۰]
۲ـ محمّد عماره
وی در تاب خود چنین می‏گوید: «… فقط در یک روایت به موضوع عبدالله بن سبأ اشاره شده و آن تنها مصدر، برای نقل بقیه مورخان شده است.»[۴۱]
۳ـ حسن بن فرحان مالکی
او در ردّ دکتر سلیمان عوده می‏گوید: «… او گمان کرده که من وجود عبدالله بن سبأ را به طور مطلق انکار می‏نمایم؛ البته این چنین ادعایی ندارم، بلکه در مجله ریاض و مقالات سابق خود اشاره نمودم که من در وجود عبدالله بن سبأ به طور مطلق توقف نموده‏ام، ولو به شدّت موقعیت گسترده او را در فتنه ایّام عثمان انکار می‏کنم.»[۴۲]
ج) منکرین
برخی دیگر از مورّخان اصل وجود عبدالله بن سبأ را انکار کرده‏اند که در نتیجه نزد آنان قضیه و نقش و موقعیت او نیز مردود است؛ اینکه به اسامی بعضی از آنان اشاره می‏کنیم:
۱ـ محمّد عبدالحیّ شعبان (صدر الإسلام و الدولة الإسلامیة)؛
۲ـ هشام جعیط (جدلیّة الدین و السیاسة فی الإسلام المبکّر، ص ۷۵)؛
۳ـ أحمد لواسانی (نظرات فی تاریخ الأدب، ص ۳۱۸)؛
۴ـ سیّد مرتضی العسکری (عبدالله بن سبأ و أساطیر أخری)؛
۵ـ ابراهیم محمود (أئمة و سحرة عن مسیلمة الکذّاب و عبدالله بن سبأ، ص ۱۹۲)؛
۶ـ دکتر عبدالعزیز هلابی، (عبدالله بن سبأ دراسة للروایات التاریخیة، ص ۷۱)؛
۷ـ نویسنده مصری أحمد عباس صالح (الیمین و الیسار فی الإسلامی، ص ۹۵)؛
۸ـ دکتر علی دردی (وعاظ السلاطین، ص ۲۷۴)؛
۹ـ دکتر شیبی (الصلة بین التصوف و التشیع، ج ۱، ص ۸۹).
انصاف درباره عبدالله بن سبأ
آنچه در مورد عبدالله بن سبأ و گروه سبأیّون گفته می‏شود، کمی از آن صحیح و بقیه به طور کلّی باطل است.
آنچه صحت دارد این که شخصی به نام عبدالله بن سبأ درباره امام علی(ع) غلوّ می‏کرد و می‏گفت: او خداست ـ نعوذبالله تعالی ـ و من رسول اویم. این موضوع چندان قابل انکار نیست و داعی بر انکار آن نیز وجود ندارد، زیرا در روایات معتبر که از طرق اهل بیت(ع) وارد شده به وجود او اشاره شده است:
امام سجاد(ع) می‏فرماید: «نزد من یاری از عبدالله بن سبأ شد که تمام موهای بدنم راست شد، او ادعای امری عظیم نمود ـ خداوند او را لعنت کند ـ به خدا سوگند! علی(ع) بنده صالح خدا و برادر رسول خدا بود و به کرامت نرسید مگر به سبب اطاعت خدا و رسولش».[۴۳]
امام باقر(ع) می‏فرماید: «عبدالله بن سبأ ادعای نبوت نمود. او گمان می‏کرد که امیرالمؤمنین(ع) خداست خداوند از این حرفها بسیار بالاتر است».[۴۴]
و نیز از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «خدا لعنت کند عبدالله بن سبأ را، او ادعای ربوبیّت در حقّ امیرالمؤمنین(ع) نمود. به خدا سوگند! امیرالمؤمنین(ع) بنده مطیع خدا بود. وای بر کسی که بر ما دروغ بندد…».[۴۵]
از همین رو، به دلیل وجود این روایات می‏بینیم که رجالیین با فرض وجود او به طور صریح او را به غلو و کفر نسبت داده‏اند:
۱ـ شیخ طوسی(ره) می‏گوید: «عبدالله بن سبأ کسی است که به کافر شد و اظهار غلو نمود».[۴۶]
۲ـ علامه حلّی(ره) می‏گوید: «او غالی و ملعون است… او گمان نمود که علیّ خدا و خود، نبی اوست. خداوند او را لعنت کند»![۴۷]
۳ـ ابوداود می‏گوید: «عبدالله بن سبأ به کفر بازگشت و اظهار غلو نمود».[۴۸]
و آنچه باطل است این که قضیه با این حجم‏اش باطل بوده و به هیچ‏وجه قابل اثبات نیست، که به حول و قوه الهی این مطلب را توضیح خواهیم داد.
نقد نظریه مؤیّدین
۱ـ ضعف سند
مؤیدین در ادعای خود بر ضدّ شیعه به روایتی تمسک کرده‏اند که طبری و دیگران آن را نقل کرده‏اند.
این حدیث به چهار طریق نقل شده که تمام طرق آن به سیف بن عمر می‏رسد:
۱ـ طریق طبری: «فیما کتب به إلی السرّی، عن شعیب، عن سیف، عن عطیة، عن یزید الفقعسی قال…»؛[۴۹]
۲ـ طریق ابن عساکر در تاریخ دمشق؛
۳ـ طریق ذهبی در تاریخ الاسلامی؛
۴ـ طریق ابن ابی‏بکر در التمهید و البیان.
که تمام این طرق به سیف بن عمر ختم می‏شود.
تحلیل سند
الف) سیف بن عمر
سیف بن عمر تمیمی اسیّدی متوفای سنه ۱۷۰ هجری دارای دو کتاب به نام‏های: الفتوح الکبیر و الردّة و الجمل و مسیر عائشة و علیّ می‏باشد که طبری و دیگران از این دو کتاب روایات زیادی نقل کرده که از آن جمله روایت مورد بحث است. او کسی است که مورد طعن و لعن و مذمت تمام رجالیون اهل سنت واقع شده است.
یحیی بن معین او را ضعیف الحدیث، و نسائی نیز ضعیف، متروک الحدیث و غیرثقه معرفی کرده است.
ابوداورد او را کذّاب، ابن ابی حاتم او را متروک الحدیث، و ابن السکن او را ضعیف معرفی کرده است.
ابن عدی می‏گوید: او ضعیف است. برخی از احادیثش مشهور، ولی غالب احادیثش منکر است، لذا قابل متابعت نیست.
ابن حبان می‏گوید: او، احادیث جعلی را نقل کرده و به موثّقین نسبت می‏دهد. او متهم به کفر است.
حاکم می‏گوید: او متروک و متّهم به کفر است.
ابن حجر نیز بعد از نقل روایتی که در سند آن سیف بن عمر است، می‏گوید: در آن راویان ضعیف وجود دارند که از آن جمله سیف است.[۵۰]
خصوصیات دو کتاب سیف
با مراجعه به دو کتاب سیف بن عمر می‏توان به این خصوصیات پی برد:
۱ـ او برای رسول خدا(ص) اصحابی جعل کرده که وجود خارجی نداشته‏اند؛
۲ـ حوادثی را تحریف و کم یا زیاد کرده است؛
۳ـ حوادثی که اصلاً وجود خارجی نداشته نقل کرده است؛
۴ـ برای مشوّة جلوه دادن عقاید مسلمانان، خرافاتی را میان آنان رواج داده است.[۵۱]
به همین جهت است که می‏بینیم مستشرقان توجه خاصی به احادیث سیف بن عمر نموده و آنها را در کتاب‏هایشان منتشر نموده‏اند، تا از این راه چهره مقدس اسلام را در میان جوامع بشری کریه و مشوّه جلوه دهند.
ب) عطیه
عطیه نیز از جمله کسانی است که در سند داستان عبدالله بن سبأ قرار دارد. در مورد وی دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول: مراد از او عطیه عوفی متوفای سنه ۱۱۰ است که این احتمال بعید می‏باشد. به دلیل آن که عطیه عوفی از تابعین بوده و سیف بن عمر او را درک نکرده است. خصوصاً آن که در رجال هر دو مورد جرح و تعدیل قرار گرفته‏اند.
احتمال دوّم: مراد از وی عطیة بن قیس کلابی شامی، که ارتباطی با سیف نداشته است.
ج) یزید فقعسی
با مراجعه به کتاب‏های رجال پی خواهیم برد که شخصی به نام یزید که ملقّب به فقعسی باشد وجود ندارد.
در رابطه با عبدالله بن سبأ از غیر طریق سیف بن عمر نیز روایاتی نقل شده که هم سند آنها ضعیف است و هم دلالتشان ناتمام. و تنها در برخی از آنها اسم او آورده شده و ذکری از حوادثی که به او نسبت داده می‏شود نیامده است. و در برخی نیز نام ابن‏السوداء آمده که قابل انطباق بر عبدالله بن وهب رواسبی است؛ زیرا او را با این عنوان می‏خواندند.
۲ـ مخالف با سیره سیاسی عثمان
با مراجعه به سیره سیاسی عثمان بن عفان پی خواهیم برد که او مسائل سیاسی بسیار سخت‏گیر بود و بر هیچ معترض امتیازی قائل نبود. ولذا با هر کسی که از سر مخالفت با او در می‏آمد با شدّت تمام و به هر نحو ممکن به مقابله می‏پرداخت. حال چگونه ممکن است که انسان باور کند شخصی یهودی از «صنعاء» یمن وارد مرکز حکومت اسلامی؛ یعنی مدینه منّوره شود، و با تحریکاتش عقل‏های بسیاری از بزرگان صحابه را تخدیر کرده و آنان را مرید خود گرداند و نیز افرادی را به کشورها و شهرهای مختلف اسلامی بفرستد و در نتیجه جمعیت زیادی را دور خود جمع کرده و با تحریک او مردم بر علیه حکومت وقت یعنی عثمان بن عفان قیام کرده و او را به قتل برسانند. آیا این فرضیه با نظریه عدالت صحابه که اهل سنت به آن قائلند سازگاری دارد؟ آیا این فرضیه با قداست صحابه سازگاری دارد؟ آیا این فرضیه با شدّت و خشونت عثمان نسبت به مخالفان و سخت‏گیری او در سیاست سازگار است؟
آیا عثمان همان کسی نبود که ابوذر غفاری را به دلیل اعتراض‏هایش بر ضدّ عثمان در کیفیت تقسیم بیت‏المال از مدینه به ربذه تبعید نمود؟[۵۲]
آیا عثمان کسی نبود که وقتی مقداد بن عمرو و عمار بن یاسر و طلحه و زبیر با جماعتی از اصحاب رسول خدا(ص) بر او نامه نوشته و بر بدعت‏هایش اعتراض کردند با شدّت تمام بر عمار حمله کرده و به او ناسزا گفت؟ آن‏گاه به غلامانش دستور داد تا دست و پایش را کشیده و سپس با دو پای خود آن قدر به او کتک زد که غش کرد و به مرض فتق مبتلا شد.[۵۳]
آیا عثمان کسی نبود که به جهت شرکت کردن عبدالله بن مسعود در دفن اباذر او را چهل ضربه شلاّق زد؟[۵۴]
آیا عثمان کسی نبود که مالک اشتر و گروهی از صالحان کوفه را به پیشنهاد سعیدبن عاص به جهت مخالفت با دستگاه حاکم به شام تبعید نمود؟[۵۵]
مگر پیامبر(ص) در حق ابوذر نفرموده بود: خداوند عزوجل مرا به دوست داشتن چهار نفر امر نموده است: علی، ابوذر، مقداد و سلمان.[۵۶]
مگر پیامبر(ص) در حقّ عمار نفرمود: همانا عمار با حقّ و حقّ با عمار است.[۵۷]
علامه امینی(ره) در این باره می‏‏فرماید:
«اگر عبدالله بن سبأ تا این حدّ در جامعه فتنه نموده، و مردم را تحریک کرده است، تا جایی که با ایجاد اغتشاش بین مسلمانان حکومت را ساقط نمود، چگونه عثمان او را دستگیر نکرد تا به جهت جنایت‏هایش او را محاکمه و مورد ضرب و شتم قرار داده و در اعماق زندان‏ها جای دهد؟ چرا او را اعدام نکرد تا امّت از شرّ و فساد او راحت گردند، همان‏گونه که این رفتار را با صالحان امت داشت؟…»[۵۸]
تشیّع، روح اسلام اصیل
بر فرض که این قصه صحیح باشد، آنچه جای سؤال دارد آن است که چه ارتباطی است بین این قضیه و بین این که عبدالله بن سبأ مؤسس مذهب شیعه باشد، زیرا ـ همان‏گونه که در جای خود ثابت شد و ما نیز به اثبات خواهیم رساند ـ مؤسس شیعه در حقیقت ذات خداوند متعال با تعلیمات خود در قرآن کریم است. پیامبر (ص) نیز در طول ۲۳ سال این درخت ریشه‏داری را که قرآن در جامعه اسلامی کاشته، آبیاری نموده است، چه در زمان پیامبر(ص) و چه بعد از وفات آن حضرت افراد و گروه‏هایی به این مذهب گرویده و به ولایت و وصایت و امامت اهل بیت(ع) در رأس آنها علی(ع) اعتقاد پیدا نمودند.
عبدالحلیم محمود ـ شیخ أزهر ـ می‏گوید: «به نظر ما سبب پیدایش تشیع به ایرانیان، زمانی که در دین اسلام داخل شدند باز نمی‏گردد. و نیز به یهودیّت که نماینده آن عبدالله بن سبأ بوده باز نمی‏گردد؛ بلکه مبدأ آن از این قضایا پیش‏تر است. سابقه آن از طرفی به شخصیّت علی ـ رضی الله عنه ـ و از طرفی دیگر به شخص رسول خدا(ص) مرتبط است».[۵۹]
همو در جای دیگر می‏گوید: «امّا عبدالله بن سبأ که او را به شیعه مرتبط می‏دانند و یا آن که شیعه را به او نسبت می‏دهند؛ این کتاب‏های شیعه است که به تمام معنا به مقابله با او پرداخته، او را لعن می‏کنند و از او برائت می‏جویند. و کمترین کلمه‏ای که در حقّ او می‏گویند آن که او ملعون‏تر از آن است که یادی از او شود».[۶۰]
استاد مغنی داود می‏گوید:
«شاید یکی از بزرگ‏ترین خطاهای تاریخ که به دست این پژوهشگران اتفاق افتاده و به آن تفطّن پیدا نکرده‏اند، این تهمت‏هایی است که بر علمای شیعه وارد نموده، حتّی این‏که به آنها قصه عبدالله بن سبأ را نست داده‏اند».[۶۱]
سؤال ۱
چرا شیعه به عبدالله بن سبأ نسبت داده می‏شود؟ و هدف از جعل این گونه قصه‏ها چیست؟
جواب
۱ـ شیعه در باب امامت معتقد به عقایدی، همچون: قول به وصیت و نص و عصمت است. این دو عقیده از اصول تشیع است که با آن، از گروه اهل سنت جدا می‏شوند. عامه با مستأصل شدن و نداشتن دلیل بر انکار این دو اصل مهمّ درصدد بر آمده‏اند تا این دو اصل را ـ که از اصول تشیع است ـ به یهودیت نسبت دهند، تا از این راه بر عقول عوام مردم مسلط شوند، و مردم را از تأمل در این مذهب باز دارند.
۲ـ مورخان با مراجعه به تاریخِ اواخر حکومت عثمان و حکومت امام علی(ع) و جنگ‏هایی که علیه او تحمیل شد، و خصوصاً با در نظر گرفتن این که عده زیادی از صحابه در آن شرکت داشتند، صحابه‏ای که قائل به عدالت تمام آنند نتوانستند این قضیّه را تحلیل کنند؛ از همین رو اصل این شورش و جنگ‏ها را به شخص اسطوره‏ای نسبت دادند، تا صحابه را از این جنایت‏ها مبرّا گردانند.
۳ـ پوشش دادن انگیزه‏های اصلی در شورش بر ضدّ عثمان و کشتن او؛ زیرا آنچه از تاریخ صحیح استفاده می‏شود این است که اعمال ناشایست عثمان و والیانش سبب شورش بر علیه او بوده است.
سؤال ۲
آیا عبدالله بن سبأ همان صحابی معروف عماربن یاسر است؟
برخی مورّخین همانند دکتر علی وردی معتقدند که عبدالله بن سبأ همان عماربن یاسر است. او در استدلال بر مدعای خود می‏گوید:
۱ـ عبدالله بن سبأ معروف به ابن السوداء بود که همین کنیه عمار نیز بوده است.
۲ـ عماز از قوم سبأ در یمن است.
۳ـ او محبت زیادی نسبت به علی بن ابی‏طالب(ع) داشته و مردم را به بیعت با او دعوت می‏کرده است.
۴ـ عمار در مصر مردم را به شورش برعلیه خلیفه تحریک می‏کرده است، همان‏گونه که همین کار را عبدالله بن سبأ نیز نسبت داده‏اند.
۵ـ نقل است که عبدالله بن سبأ عثمان را خلیفه به ناحق معرفی می‏کرده، و صاحب خلافت شرعی را علی بن ابی‏طالب می‏دانسته است، که همین اعتقاد و عمل را به عمار بن یاسر نیز نسبت داده‏اند.
دکتر علی وردی با ذکر ادله‏ای دیگر به این نتیجه می‏رسد که عبدالله بن سبأ کسی غیر از عمار بن یاسر نیست. قریش عمار را سردسته انقلابیّون و شورشیان علیه عثمان می‏دانست، ولی از ابتدا نمی‏خواست که به اسم او تصریح کند، لذا به صورت رمزی به او کنیه ابن سبأ یا ابن السوداء می‏داد.[۶۲]
این رأی را دکتر کامل مصطفی شیبی در کتاب «الصلة بین التصوف و التشیع» پذیرفته است. و ادله او را قانع‏کننده و منطقی می‏داند.
از عبارات دکتر علی سامی نشار نیز تمایل به این قول استفاده می‏شود. او در کتاب خود «نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام»[۶۳] می‏گوید: «محتمل است که عبدالله بن سبأ شخصیّتی جعلی باشد، یا اینکه این اسمِ رمزی اشاره به عماربن یاسر باشد…».
جواب
این رأی و نظر تنها احتمالی است که نه تنها دلیل قانع‏کننده ندارد، بلکه می‏توان دلیل برخلاف آن اقامه نمود، از باب نمونه:
۱ـ این احتمال هنگامی صحیح است که روایاتی که درباره عبدالله بن سبأ وارد شده صحیح‏السند باشند، در حالی که به اثبات رسید که همه آنها وهمیّاتی بیش نیست.
۲ـ مورّخین مواقف عمّار و معارضات او با عثمان را به طور صریح ذکر کرده‏اند، با این حال احتیاج به رمزگویی نبوده است.
۳ـ مورّخین عبدالله بن سبأ را به عنوان یهودیی که در عصر خلافت عثمان اسلام آورده معرفی کرده‏اند، در حالی که عمار از سابقین در اسلام است.
۴ـ عبدالله بن سبأ را این گونه معرفی کرده‏اند که امیرالمؤمنین(ع) او را بعد از دعوت به توبه و نپذیرفتن آن آتش زد یا به مدائن تبعید نمود، در حالی که عمار بن یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید.
۵ـ طبری در خبری عمار را از جمله کسانی معرفی می‏کند که دعوت عبدالله بن سبأ را پذیرفته و او را در تحریک مردم بر علیه عثمان و کشتن او مساعدت نموده است.[۶۴]
اینها همگی دلالت بر این دارد که عمار بن یاسر شخصیتی جدای از عبدالله بن سبأ بوده است.
شیعه‏شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج ۲، ص: ۹۷ـ۱۱۰
 
 
 
پی نوشت ها :
 
۱٫ متولّد ۱۳۶۵ ه‍
۲ . سیّد رشید رضا, الشیعة و السنة, ص ۴-۶
۳ . ص ۵ از چاپ مصر سال ۱۳۴۸ ه‍ .
۴ . وی احمدبن علی مقریزی متوفی به سال ۸۴۵ ه‍ . می‏باشد.
۵ . پیش از احمدامین, رشید رضا این نعمه را در «الشیعه و السنة» آغاز کرده است.
۶ . «آنان را که زر و سیم اندوخته و در راه خدا نمی‏بخشند مژده ده که افزاری از آتش برای داغ کردن پیشانی و پهلوهای ایشان آمده است.»
۷ . هر دو از صحابه پیغمبرند و شرح حالشان در آخر کتاب می‏آید.
۸٫ هر دو از صحابه پیغمبرند و شرح حالشان در آخر کتاب می‏آید.
۹ . همه این نسبتها به ابوذر دروغ و ساخته سیف بن عمر دروغگو می‏باشد. ابوذر را با ثروتمندان کاری نبود و با ایشان سخنی نداشته است, بلکه سخن او با معاویه و دیگر والیان بنی‏امیه بود! ایشان به بیت‏المال مسلمانان دست‏درازی کرده, بودجه ولایات را به دلخواه خود تصرف می‏نمودند, و هیچ‏کس را یارای سخن با ایشان نبود, مگر چند تن مانند عمّار و ابوذر که از خود گذشته بودند. سیف‏بن عمر در راه دفاع از بنی‏امیّه, این دروغها را ساخت تا دامن پاک اینان را لکه‏دار سازد!
۱۰ . در نامه‏ای که مؤلّف به عالم مصری شیخ محمود ابوریه درباره عقیده شیعه به مهدی موعود(عج) نوشته قسمتی از دلیل بر این عقیده نگاشته شده است. قسمتی از این نامه در صفحه ۱۹۲ از کتاب «اضواء علی السنة المحمدیة» تألیف عالم نامبرده چاپ صور لبنان سال ۱۳۸۳ ه‍ . ق. ثبت شده است.
۱۱ . کتاب «فجرالاسلام» و «تاریخ الاسلام السیاسی» از مدراک درس تاریخ اسلام در دانشگاههای دنیا می‏باشد. تاریخ شیعه را در دانشگاهها چنین می‏آموزند! حال, برای فهماندن تاریخ صحیح وسایلی در دست هست؟!!
۱۲ . طبری چاپ اروپا، بخش یکم ص ۲۸۵۹
۱۳ . ج ۵/ ۴۰۶
۱۴ . در صفحه ۴۳ و ۴۵ از کتاب تاریخ ابن‏عساکر و در صفحه ۴۲ و ۴۹ و ۵۲ و ۱۸۷، از تهذیب ابن عساکر، و در صفحه ۳۴ و ۳۵ از تمهید استفاده نموده است.
۱۵٫ فقط یک بار به این لفظ روایت کرده است. رجوع شود به صفحه ۱/۲۰۵۵ چاپ اروپا.
۱۶ . اخبرنا ابوالقاسم السمرقندی عن ابی‏الحسین النقور عن ابی‏طاهر المخلص، عن ابی‏بکربن سیف، عن السری‏بن یحیی عن شیعیب‏بن ابراهیم، عن سیف‏بن عمر…
۱۷ . این موضوع را مؤلّف به ترجمه فارسی اضافه نموده است.
۱۸ . ج ۲/۱۲۲ـ۱۲۸٫
۱۹ . ذهبی در نقل آن دو روایت، نخست در صفحه ۱۲۲ـ۱۲۳ چنین می‏گوید: «و قال سیف‏بن عمر عن عطیة عن یزید الفقعسی قال: لما خرج ابن السوداء…». و پس از این در روایت دوم صفحه ۱۲۳ـ۱۲۴ چنین گوید: «و قال سیف عن مبشر و سهل‏بن یوسف عن محمدبن سعدبن ابی‏وقاص قال: قدم عماربن یاسر مصر…»
۲۰ . علامه سید مرتضی عسکری کتابی بنام «صد و پنجاه صحابی ساختگی» آنها را معرفی نموده‏اند.
۲۱ . مثلاً سیف، در افسانه‏های خود قهرمانان مزبور را فرمانده لشکر معرّفی نموده است و این دلیل بر آن شده که آن قرمانان از اصحاب پیغمبر بوده‏اند! زیرا به گفته خود سیف رسم چنین بود که فرماندهان و سران لشکر از صحابه انتخاب می‏شدند.
۲۲ . کتاب الضعفاء، ج ۲، ص ۲۴۵٫
تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۵ رقم ۵۰۶٫
الضعفاء الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۵ رقم ۶۹۴٫
۲۳ . الضعفاء و المتروکین، ص ۵۱ رقم ۲۶۵٫
۲۴ . تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۵ رقم ۵۰۶٫
۲۵ . الحرج و التعدیل، ج ۷، ص ۱۳۶ رقم ۷۶۲٫
تهذیب التهذیب ۷، ج ۴، ص ۲۹۵٫
۲۶ . المجروحین، ج ۱، ص ۳۴۵٫
تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۶٫
۲۷ . تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۶٫
۲۸ . تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۶٫
۲۹ . تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۲۹۶٫
۳۰ . تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۳۴۴ رقم ۶۳۳٫
۳۱ . تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۴۴ رقم ۶۳۳٫
۳۲ . ر.ک: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۷۸؛ کامل ابن اثیر، حوادث سنه ۳۰، ص ۳۶ و…
۳۳ . التنبیه و الردّ علی أهل الأهواء و البدع، ص ۲۵٫
۳۴ . نشأة الفکر الفلسفی فی الإسلام، ص ۱۸٫
۳۵ . المذاهب الاسلامیّة، ص ۴۶٫
۳۶ . الشیعة و السنه، ص ۲۴٫
۳۷ . اصول مذهب الشیعه، ج ۱، ص ۷۸٫
۳۸ . صحیفة الریاض.
۳۹ . الفتنة الکبری، ص ۱۳۲٫
۴۰ . همان، ص ۱۳۴٫
۴۱ . الخلافة و نشأة الاحزاب الاسلامیه، ص ۱۵۱٫
۴۲ . صحیفه الریاض.
۴۳ . رجال کشی، ج ۱، ص ۳۲۳٫
۴۴ . همان.
۴۵ . همان.
۴۶ . رجال طوسی(ره)، باب اصحاب علی(ع)، رقم ۷۶٫
۴۷ . خلاصة الاقوال، ص ۲۳۶٫
۴۸ . رجال ابی‏داود، ص ۲۵۴٫
۴۹ . تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۷۸٫
۵۰ . ر.ک: تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۴۷۰٫
۵۱ . ر.ک: سید مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ.
۵۲ . شرح ابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۳۱۶؛ الاستیعاب، ترجمه ابی‏ذر.
۵۳ . أنساب الأشراف، ج ۵، ص ۴۹؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۳۹٫
۵۴ . شرح ابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۲۳۷٫
۵۵ . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۹ـ۴۳٫
۵۶ . صحیح ترمذی، ج ۲، ص ۲۱۳٫
۵۷ . طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۱۸۷٫
۵۸ . الغدیر، ج ۹، ص ۲۱۹٫
۵۹ . التفکیر الفلسفی فی الاسلام، ص ۱۷۶٫
۶۰ . همان.
۶۱ . مقدمه کتاب عبدالله بن سبأ، ص ۱۸٫
۶۲ . رعّاظ السلاطین، ص ۲۷۴ـ۲۷۸ به نقل از کتاب (الصلة بین التصوف و التشیع) ج ۱، ص ۳۶٫
۶۳ . نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۲، ص ۲۷٫
۶۴ . تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۷۹٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.