محمد بن جرير طبري از ثقيف بکاء روايت نمود: زماني که امام حسن عليهالسلام از نزد معاويه به کوفه بازگشت. حجر بن عدي بر آن حضرت وارد شد و بدين گونه سلام کرد: «السلام عليک يا مذل المؤمنين.»قال عليهالسلام: مه ما کنت مذلهم، بل أنا معز المؤمنين، و انما أردت البقاء عليهم [ثم ضرب برجله […]
محمد بن جرير طبري از ثقيف بکاء روايت نمود: زماني که امام حسن عليهالسلام از نزد معاويه به کوفه بازگشت. حجر بن عدي بر آن حضرت وارد شد و بدين گونه سلام کرد: «السلام عليک يا مذل المؤمنين.»
قال عليهالسلام: مه ما کنت مذلهم، بل أنا معز المؤمنين، و انما أردت البقاء عليهم [ثم ضرب برجله في فسطاطه فاذا أنا في ظهر الکوفة، و قد خرق الي دمشق و مصر حتي رأينا عمرو بن العاص بمصر و معاوية بدمشق] و قال عليهالسلام: لو شئت لنزعتهما و لکن هاه هاه و مضي محمد صلي الله عليه و آله و سلم علي منهاج و علي عليهالسلام علي منهاج و أنا أخالفهما؟ لا يکون ذلک مني [۱] .
امام حسن عليهالسلام فرمود:
(آرام باش! ما مؤمنان را خوار نساختيم، بلکه من سر بلند کنندهي مؤمنان و عزت بخش آنانم. و من ميخواهم آنها زنده و پايدار بمانند [سپس آن حضرت وارد خيمه شد و (با قدرت امامت و اعجاز) پاي مبارکش را به پردهي خيمه زد، در اين هنگام ما احساس کرديم پشت شهر کوفه قرار داريم. عمروعاص را در مصر و معاويه را در شام ديديم. و آن حضرت افزود:
اگر ميخواستم آنها را بر ميکندم.اما هيهات که محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر اساس نظام (و روشي) از دنيا رفت و علي عليهالسلام بر اساس روشي، آيا من با آنها مخالفت کنم؟ هرگز! اين امر از من برنيايد.)
پی نوشت ها
[۱] ۱- دلايل الامامة، ص ۱۶۶، (ط جديد) حديث ۸ / ۷۷٫
۲- مدينة المعاجز، ج ۳، ص ۲۳۳، ح ۱۴ / ۸۵۲٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین