دیر زمانی است که افرادی کوتهبین، مغرض و یا جاهل به سیره سیاسی امام حسنعلیه السلام خرده میگیرند که چرا او مانند امام حسینعلیه السلام قیام نکرد و با معاویة بن ابی سفیان از در سازش و مسالمت وارد گردید . این خردهگیریها و اعتراضات، در زمان حیات خود حضرت و در زمان ائمه بعد […]
دیر زمانی است که افرادی کوتهبین، مغرض و یا جاهل به سیره سیاسی امام حسنعلیه السلام خرده میگیرند که چرا او مانند امام حسینعلیه السلام قیام نکرد و با معاویة بن ابی سفیان از در سازش و مسالمت وارد گردید . این خردهگیریها و اعتراضات، در زمان حیات خود حضرت و در زمان ائمه بعد از وی نیز صورت گرفته است که آن بزرگواران به آنها پاسخ دادهاند (۱) .
شاید بعضی هم واقعا به دنبال این سؤال باشند که علت تفاوت سیره سیاسی امام حسنعلیه السلام و امام حسینعلیه السلام چه بوده است؟ آیا امام حسینعلیه السلام بیشتر از امام حسنعلیه السلام در اندیشه نبرد در راه اسلام بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
برای کسانیکه زیاد در عمق مطلب دقت نمیکنند، روش سیاسی این دو امام بزرگوار متناقض مینماید، و لهذا برخی گفتهاند اساسا امام دوم و سوم شیعیان دو روحیه مختلف داشتهاند; امام حسنعلیه السلام طبعا صلح طلب، ولی امام حسینعلیه السلام مردی شورشی و جنگجو بوده است .
ما در این نوشتار از دو جنبه اعتقادی و اوضاع سیاسی – اجتماعی روشن خواهیم ساخت که صلح امام حسنعلیه السلام و قیام امام حسینعلیه السلام نه تنها متناقض نیستند، بلکه هر دو در زمان خود حرکتی لازم و در یک راستا و در تعقیب یک هدف بودهاند .
اسلام و جهاد
قبل از ورود به بحث توضیح مختصری درباره قانون اسلام در موضوع جهاد ضروری است، چون قیام و صلح هر دو به مسئله جهاد برمیگردند . امام حسنعلیه السلام متارکه جهاد نمود و صلح کرد ولی امام حسینعلیه السلام قیام کرد و به جهاد مبادرت ورزید . آیا اسلام دین صلح استیا دین جنگ؟ در قرآن کریم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح . آیات زیادی راجع به جنگ با کفار و مشرکین است، مانند «وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم» ; (۲) «در راه خدا با کسانیکه با شما میجنگند بجنگید . » و آیات دیگری در باب صلح وارد شده است، مانند: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم» ; (۳) «و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست .»
بنابراین اسلام نه صلح را به معنای یک قانون ثابت میپذیرد و نه در همه شرائط جنگ را توصیه میکند، بلکه هر کدام از این دو تابع شرایط خاصی است، از اینرو میبینیم پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در بدر و احد و احزاب با مشرکین میجنگد و در حدیبیه با سرسختترین دشمنان اسلام یعنی مشرکین مکه قرارداد صلح امضا میکند .
سیره سیاسی ائمهعلیهم السلام از جنبه اعتقادی
اگر از لحاظ اعتقادی به حجت الهی بودن ائمه معتقد باشیم و هر حرکتی که از آنها صادر شده را الهی بدانیم، هر روشی که آن بزرگواران در پیش گرفتهاند – اعم از صلح و جنگ – قابل توجیه و مورد قبول واقع خواهد شد .
ائمه اطهارعلیهم السلام همه نور واحد و معصومند و مرتکب خطا و اشتباه و گناه نمیشوند و هدف آنان نیز یک چیز بوده و هست و آن عزت و اعتلاء و حفظ دین مبین اسلام میباشد، چنانکه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: «لا یزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة; (۴) اسلام مادام که در سایه وجود دوازده امام و خلیفه است عزیز و مقتدر است .»
بر این اساس ائمه هدیعلیهم السلام به مقتضای عصمت و علمی که دارند، همیشه نافعترین و بهترین راه را برای حفظ اسلام و اعتلای کلمه حق در پیش میگیرند و نهایت تلاش خود را در جهت رسیدن به این هدف مصروف میدارند . تمام دغدغهشان حفظ دین است; چه با شمشیر و چه با تدبیر . و حرکت هر یک از آن حضرات ادامه و مکمل حرکت امام دیگر بوده است و همه بر طبق دستور خدا و رسولش عمل کردهاند، چنانکه حضرت ابا عبد الله الحسینعلیه السلام در جواب جابر که به آن حضرت عرض کرد: نمیشود شما هم مثل امام حسنعلیه السلام صلح کنید؟ فرمود: «ان اخی فعل بامر من الله ورسوله وانا افعل بامر من الله ورسوله; (۵) همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل کرد، من نیز به امر خدا و رسولش عمل میکنم .»
ابو سعید عقیصا میگوید: به امام حسن مجتبیعلیه السلام عرض کردم: چرا با معاویه صلح نمودی؟ آن حضرت فرمودند: «یا ابا سعید! الستحجة الله تعالی ذکره علی خلقه، واماما علیهم بعد ابی علیه السلام؟ قلت: بلی . قال: الست الذی قال رسول اللهصلی الله علیه وآله لی ولاخی: الحسن والحسین امامان قاما او قعدا؟ قلت: بلی . قال: فانا اذن امام لو قمت وانا امام لو قعدت، یا ابا سعید علة مصالحتی لمعاویة علة مصالحة رسول اللهصلی الله علیه وآله لبنی ضمرة وبنی اشجع ولاهل مکة حین انصرف من الحدیبیة . اولئک کفار بالتنزیل ومعاویة واصحابه کفار بالتاویل، یا ابا سعید اذا کنت اماما من قبل الله تعالی ذکره لم یجب ان یسفه رایی فیما اتیته من مهادنة او محاربة، وان کان وجه الحکمة فیما اتیته ملتبسا; (۶)
ای ابو سعید! آیا من حجتخدای تعالی بر خلقش نیستم و امام بعد از پدرم علیعلیه السلام بر مردم نمیباشم؟ گفتم: چرا هستی . فرمود: آیا من آن کسی نیستم که رسول خداصلی الله علیه وآله درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین امامند چه قیام کنند و چه صلح کنند؟ گفتم: چرا هستی . سپس فرمود: پس من چه قیام میکردم و چه صلح مینمودم، امام هستم . ای ابوسعید! به همان علتی که پیامبر با قبایل بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه زمانیکه از حدیبیه برمیگشت صلح نمود من هم با معاویه صلح نمودم، [با این تفاوت که] اهل مکه کفار به تنزیل [یعنی به تصریح قرآن] هستند و معاویه و یارانش کفار به تاویل میباشند . ای ابو سعید! زمانیکه من امام منصوب از طرف خدا هستم جایز نیست که در رای و نظرم اعم از اینکه صلح و یا جنگ باشد تخطئه شوم، اگر چه حکمت نظرم مشخص نباشد .»
بنابراین حدیث، اگر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در موقعیت و شرایط امام حسنعلیه السلام بود، همان راهی که امام حسنعلیه السلام در پیش گرفت را برمیگزید و طبیعتا اگر امام حسینعلیه السلام هم در آن شرایط و موقعیتبود، راه چاره را تن دادن به صلح میدانست .
این بحث را با کلامی از مقام معظم رهبری در این زمینه به پایان میبریم . ایشان میفرمایند: «ما نباید در تفاوت شیوه عمل ائمهعلیهم السلام به تعداد امامان نظر کنیم، بلکه باید ائمه را بعنوان فردی که ۲۵۰ سال عمر کرده و بنا به شرائط مختلف و نیازهای هر زمان و امکانات موجود، مختلف عمل کرده استبه حساب آوریم . بدون شک اگر خود پیامبرصلی الله علیه وآله هم ۲۵۰ سال عمر میکرد و در زمان خود با شرائط متفاوت روبرو میشد، همانگونه عمل میکرد که ائمهعلیهم السلام عمل نمودهاند . (۷) »
بررسی شرائط سیاسی – اجتماعی دو امام
برای معلوم شدن چرائی روش امام حسنعلیه السلام و امام حسینعلیه السلام در مقابل معاویه و یزید باید موقعیت و شرائط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد .
علت تفاوت شیوه این دو امام میتواند مسائل متعددی باشد که ما در اینجا به چهار تفاوت عمده زمان امام حسنعلیه السلام با زمان امام حسینعلیه السلام اشاره میکنیم:
۱ – تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام
امام حسنعلیه السلام در مسند خلافت مسلمین بود ولی امام حسینعلیه السلام چنین نبود . امام حسنعلیه السلام خلیفه مسلمین است و یک نیروی طاغی و باغی علیه او خروج کرده است، کشته شدن او در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز قدرت، ولی امام حسینعلیه السلام یک معترض به حکومت موجود بود، اگر کشته میشد – که کشته شد – کشته شدنش شهادتی افتخارآمیز بود، همانطوریکه افتخارآمیز هم شد (۸) .
پس اگر امام حسنعلیه السلام مقاومت میکرد نتیجه نهائی آن – آنطور که ظواهر تاریخ نشان میدهد – این بود که کشته میشد و یا دست و کتبسته تحویل معاویه داده میشد و اسیر میگردید، و این کشته شدن یا اسارت خلیفه مسلمین در مسند خلافتبود و موجب شکست اسلام میگشت، ولی کشته شدن امام حسینعلیه السلام کشته شدن یک نفر معترض به حکومت فاسد بود و این موجب از بین رفتن فساد و بیداری مردم علیه فساد و حرکت آنان در حفظ اسلام میشد، که چنین نیز شد .
۲ – تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی
روزی که امام حسنعلیه السلام صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تامین کند . در آن روز مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمیدادند، بگونهای که وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابهای ایراد کرد و آنان را به نیکاندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطرههای ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد و به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد (صلح) معاویه با ایشان مشورت میکند، در آخر خطابهاش فرمود: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگید سخن او را به خودش برگردانید و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را طلب کنیم، مردم از هر سو فریاد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا کن (۹) .
آری کوفه زمان امام حسنعلیه السلام کوفهای خسته، ناراحت، متفرق و متشتتبود، کوفهای که امیرمؤمنانعلیه السلام در روزهای آخر ملاقاتش مکرر از مردم آن و عدم آمادگیشان شکایت میکرد .
مردم همین کوفه بیستسال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و برنامههای ضد انسانی تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند; بگونهای که ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل میرسیدند، بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند، هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر بود زندانی شد و یا مالش به غارت رفت و یا خانهاش را ویران کردند (۱۰) .
و طبری میگوید: زیاد بن سمیه که حاکم کوفه و بصره بود و به تناوب شش ماه در هر کدام از این دو شهر حکومت میکرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را به عهده بگیرد، سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید (۱۱) .
این ظلم و جورها واقعا مردم را بیتاب کرد و دنبال راه چاره بودند . از این رو حدود هیجده هزار نامه به امام حسینعلیه السلام نوشتند و برای همکاری با آن حضرت اعلام آمادگی کامل نمودند . از نظر تاریخی اگر امام به آن نامهها ترتیب اثر نمیداد، در مقابل تاریخ محکوم بود و میگفتند زمینه مساعدی را از دست داد .
بنابراین از ناحیه کوفه بر امام حسینعلیه السلام برای قیام اتمام حجت میشود بگونهای که امام نمیتواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد، ولی در مورد امام حسنعلیه السلام قضیه بر عکس است و اتمام حجتبر خلاف بود و مردم کوفه عدم آمادگیشان را اعلام کرده بودند (۱۲) .
۳ – تفاوت یاران دو امام
امام حسنعلیه السلام با یاران بیوفایی روبرو بود که عدهای از آنها در مقابل تطمیعهای معاویه خود را باختند و برق سیم و زرهای فتنهگر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علیعلیه السلام را دستبسته تحویل دهیم .
امام حسنعلیه السلام یارانی داشت که خود وبال جان آن حضرت شدند بگونهای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حملهور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند و در ساباط یکی از یاران وی بنام «جراح بن سنان» جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش حضرت علیعلیه السلام را متهم به شرک نمود و به ران آن حضرت با شمشیر ضربهای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید (۱۳) . با چنین اصحابی امام چگونه میتوانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟
در تواریخ آمده است که آن حضرت از یاران بیوفایش چنین شکوه میکند: «به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند شیعه هستند بهتر است .»
و در خطبهای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: «وقد هرب رسول الله من قومه وهو یدعوهم الی الله حتی فر الی الغار ولو وجد علیهم اعوانا ما هرب منهم ولو وجدت انا اعوانا ما بایعتک یا معاویة; (۱۴) رسول خداصلی الله علیه وآله با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت مینمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد و اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمیکرد . من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمیکردم .»
آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان میفرماید: «والله ما سلمت الامر الیه الا انی لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته لیلی ونهاری حتی یحکم الله بینی وبینه; (۱۵) به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکرم مگر بخاطر نداشتن یاران و اگر انصار و یارانی میداشتم، شبانه روز با او میجنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند .»
اما حضرت امام حسینعلیه السلام یارانی داشت که هر چند از نظر کمیت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند; بگونهای که خود آن حضرت آنان را چنین میستاید: «اما بعد فانی لا اعلم اصحابا اوفی من اصحابی ولا اهل بیت ابر ولا اوصل من اهل بیتی فجزاکم الله عنی خیرا; (۱۶) من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمیشناسم . خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد .»
یاران حضرت ابی عبد الله الحسینعلیه السلام حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند، زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد .
۴ – تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید
معاویه و یزید هر چند در اصل هدف (از بین بردن اسلام و غصب حق اهل بیت) متحد بودند و هر دو یک هدف را دنبال میکردند ولی در رفتار و روحیه، دو تفاوت عمده با هم داشتند که همین تفاوتها عکسالعملهای مناسب خود را از ناحیه امامانعلیهم السلام میطلبید:
الف – کهنه کار بودن معاویه و خام بودن یزید: معاویة بن ابی سفیان در حل و فصل مشکلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی کهنهکار و آزموده بود و بدینوسیله توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و افکار عمومی را با حکومتشام هماهنگ نماید، ولی یزید بن معاویه جوانی خام و بیتجربه و فاقد این مهارتها بود .
ب – قیافه دین گرایانه معاویه و فسق علنی یزید: معاویه کفر را در لباس نفاق پوشانده بود و کینه اسلام و اهل بیتعلیهم السلام چنان در دل او ریشه دوانده بود که در پاسخ «مغیرة بن شعبه» که از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علیعلیه السلام و شیعیانش به عدالت رفتار کند، گفته بود: «لا والله الا دفنا دفنا; (۱۷) به خدا قسم هدفم دفن [نام پیامبر و اسلام] است .» اما وی با همه کینهای که نسبتبه اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دین داری مینمود و ظواهر دینی را رعایت میکرد . او نقاب دین به چهره داشت و بگونهای عمل نمود که مردم را دچار تردید و دو دلی کرد و همانطور که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله خبر داد، دین خدا را مایه فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاصی خویش ساخته بود (۱۸) .
این روحیه معاویه، کار امام حسنعلیه السلام را پیچیدهتر نموده بود و باید سالها میگذشت تا چهره مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار میشد . صلح امام حسنعلیه السلام این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد . به خاطر همین روحیه حیلهگرانه معاویه است که امام حسینعلیه السلام در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، اما با مرگ معاویه و شروع سلطنتیزید دستبه قیام زدند .
ولی یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسینعلیه السلام جوانی عیاش، آلوده به گناه و سگباز بود . او با شرابخواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا میگذاشت . اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او میباشد (۱۹) .
یزید به صراحت اظهار کفر میکرد، چنانکه وقتی سر مبارک حضرت سید الشهداءعلیه السلام را جلوی او گذاردند با چوب خیزران به لبهای مبارک حضرت اشاره کرد و اشعاری را خواند که از جمله آن اشعار دو بیت زیر است:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء ولا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم
من بنی احمد ما کان فعل (۲۰)
«بنی هاشم با حکومتبازی کرد، نه از عالم بالا خبری رسیده و نه وحیی نازل شده است . من از نسل قبیله خودم نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگیرم .»
چنانکه ملاحظه میفرمائید در این اشعار فرزندزاده طلقاء علنا رسالت پیامبر را تکذیب مینماید و با خود عهد میکند که انتقام مشرکین جاهلیت را که بدست پیامبرصلی الله علیه وآله به هلاکت رسیده بودند از خاندان آن حضرت بگیرد .
یزید با دهن کجی آشکار به اسلام و دستورات حیاتبخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جایی رسیده بود که «اخطل شاعر» – به وایتبیهقی – رو به روی او چنین گفت: «ای یزید حقا که دین تو همچون دین درازگوش است، بلکه تو از هرمز کافرتری . (۲۱) »
طبیعی است که اعتراض در مقابل چنین حاکمی که آبرویش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است، هر چند انسان در این اعتراض جانش را از دستبدهد .
سخن آخر:
امام حسنعلیه السلام صلح نکرد بلکه صلح را بر او تحمیل نمودند، او در مقابل گروه باغی و یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه «مسکن» گسیل داشت اما بخاطر عواملی که بیان شد، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دولبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد، زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام دو راه بیشتر نداشت; یا به مواد معاهده صلح عمل کند که در این صورت امام حسنعلیه السلام به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام میرسید و یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد – که معاویه این راه را برگزید – و در این صورت نقاب از چهره حیلهگر و فریبکارانه معاویه کنار زده میشد و مردم پی به جنایت و فساد روحی او میبردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم میگشت، که چنین هم شد .
بنابر این، صلح امام حسنعلیه السلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتایج آن را قابل عرضه ساخت و به قول عالم بزرگ و جلیل القدر، مرحوم سید شرف الدینرحمه الله، شهادت کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود . از نظر خردمندان، روز ساباط امام حسنعلیه السلام به مفهوم فداکاری بسی آمیختهتر است تا روز عاشورای امام حسینعلیه السلام; زیرا امام حسنعلیه السلام در آن روز در صحنه فداکاری نقش یک قهرمان نستوه و پایدار را در چهره مظلومانه یک از پا نشسته مغلوب ایفا کرد (۲۲) .
سلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعثحیا .
پینوشتها:
۱) نمونههایی از این اعتراض و پاسخها در جلد ۴۴ بحارالانوار آمده است .
۲) بقرة/۱۹۰ .
۳) انفال/۶۱ .
۴) محمد محمدی ریشهری، اهل البیت فی القرآن والسنة، دارالحدیث، ۱۳۷۹، چاپ دوم، ص۷۴، به نقل از صحیح مسلم و مسند احمد .
۵) سید محمد موسوی کاشانی، بر امام حسنعلیه السلام و امام حسینعلیه السلام چه گذشت، مؤلف، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص۸۴ .
۶) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۹، چاپ دوم، ج۴۴، ص۲ .
۷) جواد محدثی، تاریخ سیاسی ائمهعلیهم السلام، انتشارات مدرسه، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ص۳۸، به نقل از پیشوای صادق .
۸) مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص۸۳ – ۸۵ .
۹) راضی آل یاسین، صلح الحسنعلیه السلام، ترجمه آیت الله خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص۳۰۲، به نقل از ابن خلدون و ابن اثیر .
۱۰) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۴۳ .
۱۱) محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ بیروت، ج۵، ص۲۳۷ .
۱۲) مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص۹۰ – ۹۱ .
۱۳) شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق آل البیت، ۱۴۱۳ ه . ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۲ .
۱۴) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۹، چاپ دوم، جلد ۴۴، ص۲۳ .
۱۵) طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، انتشارات اسوه، ۱۴۱۳ ه . ق، چاپ اول، ج۲، ص۷۱ .
۱۶) شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ ه . ق، چاپ اول، ج۲، ص۹۱ .
۱۷) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۳۸۵ ه . ق، چاپ دوم، ج۵، ص۱۲۹ – ۱۳۰ .
۱۸) راضی آل یاسین، صلح الحسنعلیه السلام، ترجمه آیت الله خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص۱۱، مقدمه کتاب .
۱۹) در این زمینه میتوانید به کتاب تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه ۲۸۶ به بعد مراجعه نمائید .
۲۰) سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، ص۲۶۱ .
۲۱) راضی آل یاسین، صلح الحسنعلیه السلام، ترجمه آیت الله خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص۵۱۶ .
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین