۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » سیره ی امام مجتبی علیه السلام
  • شناسه : 81
  • 27 مارس 2010 - 17:20
  • ارسال توسط :

او غربت‏یک غروب را می‏ماند

از خلافت تا شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام امام حسن علیه السلام، مسؤولیت‏خلافت را در فضایی مضطرب، ناآرام و بسیار پیچیده که در اثر دسیسه‏های بنی‏امیه و دیگران در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علی‏علیه السلام بروز کرده بود بر عهده گرفت. با نگاهی گذرا به اوضاع و مشکلات پیچیده و ناگوار آن […]

از خلافت تا شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
امام حسن علیه السلام، مسؤولیت‏خلافت را در فضایی مضطرب، ناآرام و بسیار پیچیده که در اثر دسیسه‏های بنی‏امیه و دیگران در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علی‏علیه السلام بروز کرده بود بر عهده گرفت. با نگاهی گذرا به اوضاع و مشکلات پیچیده و ناگوار آن زمان می‏توان نکات زیر را از زندگی امام حسن‏علیه السلام برداشت کرد.
امام حسن‏علیه السلام حکومت‏خود را با مردمی شروع کرد که به مکتبی بودن مبارزه و هدف‏های آن، ایمان واضح و کاملی نداشتند و آنان را از جنبه دینی و اسلامی با خواسته‏های مبارزه هماهنگی نبود و در آن هنگام به چهار دسته تقسیم شده بودند: الف) امویان ب) خوارج ج) شکاکان د) حمراء (سرخ)×
در این میان پیروان امام حسن‏علیه السلام کسانی بودند که پس از شهادت پدر بزرگوارش علی‏علیه السلام، به بیعت‏با او شتافتند و در کوفه عده آنان بسیار بود. اما دسیسه‏ها و فتنه‏گری دیگران، پیوسته حرکت‏های آنان را با شکست روبه‏رو و خنثی می‏کرد.
در این دوره مردم ساده‏لوح با امام حسن‏علیه السلام آن‏سان رفتار می‏کردند که گویی امامت او را در امتداد خط سقیفه و شان آن را در حد خلافت می‏دانستند و این‏گونه بود که جایگاه رفیع امامت را تنزل بخشیدند.
تبلیغات نیرنگ‏آمیز معاویه موج شک را در مکتبی بودن مبارزات امام حسن‏علیه السلام برانگیخت و این شبهه را در دل مردم ساده لوح قوت بخشید که مبارزه حضرت با دستگاه اموی، مبارزه خانواده با خانواده است و در نتیجه، چنین مبارزه‏ای را مکتبی نمی‏دانستند. همه این شرایط، وضعیت موجود زمان امام‏علیه السلام را در ارتباط با مساله حکومت پیچیده‏تر کرد.
نشانه‏های تاریخی بسیار وجود دارد که بیان می‏کند امام حسن‏علیه السلام موضع خود را به خوبی درک می‏فرمودند و می‏دانستند که مبارزه با معاویه با وجود شک و تردیدی که در توده‏های مردم است، محال است. امام‏علیه السلام در بیانات تاریخی خود ابعاد سیاست‏خویش را به روشنی در چاره‏جویی آگاهانه بحران موجود ترسیم کرده‏اند. امام حسن‏علیه السلام در خطابه سیاسی مؤثری دشمنان خود را کوبیده‏اند و ژرفای تلخی و شدت مخالفت و نپذیرفتن حکومت را یادآور شده‏اند:
«اهل کوفه و رنگارنگی و فرصت‏طلبی آنان را شناختیم، هیچ یک از آنان که فاسد باشد به کار من نمی‏آید. آنان را وفا نیست و به کردار و گفتار خود عمل نمی‏کنند. آنان با هم اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان با ماست و شمشیرهاشان چنان که مشهور است‏بر ما».
«مرا فریفتند هم آن سان که کسانی را که پیش از من بودند فریب دادند. پس از من، با کافر و ستمکاری که به خدا و رسولش‏صلی الله علیه وآله ایمان ندارد در رکاب کدام امام خواهید جنگید؟»
«به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت. بلکه به سلامت و بردباری با آنان جنگیدیم. سلامت را با عداوت و صبر را با بی‏تابی در می‏آمیختیم و شما به سوی ما توجه می‏کردید و دین شما، پیشاپیش دنیای شما بود و اینک طوری شده‏اید که دنیایتان پیشاپیش دین شماست. با ما بودید و اینک بر ضد مایید.»
کار طرفداران امام‏علیه السلام به خیانت رسید تا جایی که از روی طمع به سوی معاویه گرایش یافتند پول و مقام و آسایشی که معاویه برای آنان فراهم آورد زمینه‏ای شد تا روی به سوی معاویه داشته باشند و کار را به جایی رساندند که زعمای کوفه به معاویه نوشتند که هر وقت‏بخواهد امام حسن‏علیه السلام را دست‏بسته نزد او می‏فرستند. آن‏گاه به خدمت امام می‏رسیدند و به او اظهار اطاعت و اخلاص می‏کردند و می‏گفتند: «تو جانشین پدرت و وصی او هستی و ما در مقابل تو سراپا گوشیم و فرمانبردار توایم. هر فرمانی که داری بفرمای‏». امام‏علیه السلام به آن‏ها می‏گفت: «به خدا سوگند، دروغ می‏گویید. به خدا سوگند شمابه کسی که بهتر از من بود وفا نکردید، پس چگونه به من وفا می‏کنید؟ چگونه به شما اطمینان کنم؟ حالی که به شما وثوق ندارم اگر راست می‏گویید، اردوگاه مدائن، میعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آن‏جا بروید». و امام به مدائن رفت، اما بیش‏تر سپاهیان او را رها کردند.
امام در جایی دیگر اشاره می‏کند که در این محیط سرشار از شک و تردید، و اندک بودن یاران مخلص وارد جنگ شدن و به دست آوردن پیروزی از محالات است: «به خدا سوگند کار خلافت را تسلیم نکردم مگر به این علت که یارانی نداشتم. اگر یارانی می‏داشتم شب و روز با او [معاویه ]می‏جنگیدم تا خدا میان من و او حکم فرماید».
امام علیه السلام می‏فرماید: «می‏ترسم نسل مسلمانان از روی زمین برداشته شود، پس بر آن شدم تا برای دین خبر دهنده‏ای بماند»
باز می‏فرماید: «معاویه با من درباره امری به منازعه برخواست که حق من است نه حق او. پس به صلاح امت و قطع فتنه نظر کردم و دیدم اگر با معاویه مسالمت کنم و جنگ بین خود و او را رها کنم بهتر است.» «همانا حفظ خون‏ها بهتر است تا ریختن آن و جز صلاح و بقای دین در نظرم چیزی پسندیده نیفتاد».

پس از آن‏که معاویه فهمید نتیجه جنگ به سود اوست و دید که امام حسن‏علیه السلام برای وارد شدن به جنگ پافشاری و اصرار می‏کند، به آن امر تظاهر کرد که می‏خواهد از ریخته شدن خون مسلمانان جلوگیری کند. بنابراین کوشید به عنوان دوستدار صلح و حفظ خون‏های مسلمانان شناخته شود. اما وقتی امام‏علیه السلام بی‏درنگ با عقد صلح موافقت فرمود درمانده شد لذا در تحقق بخشیدن به سیاست فریبکارانه خود دچار شکست‏شد.
وقتی معاویه به شروطی که با آن توافق شده بود، عمل نکرد، بسیاری از مسلمانان از امام‏علیه السلام خواستند قرارداد صلح را فسخ کند امام به آنان فرمود:
«(هر چیز را زمانی است و هر کار را حسابی) (شاید برای شما آزمایشی باشد که باطن خویش را جلوه‏گر سازید و البته تا فرا رسیدن اجل معین از زندگانی بهره‏مند خواهید بود)» (انبیا: ۱۱۱)
اما به طور مطلق و قاطع با اندیشه پیمان شکنی موافقت نکرد; زیرا می‏خواست‏شخصیت معاویه را به شکلی واضح برملا سازد. معاویه نقشه امام‏علیه السلام را احساس کرد و دانست که امام‏علیه السلام او را در نگاه مردم رسوا خواهد ساخت و نقش خود را در برابر مردم با موفقیت ایفا خواهد کرد آن وقت است که کار او به رسوایی خواهد انجامید. از این‏رو، برای خنثی کردن نقشه امام دست‏به فعالیت زد تا سرنوشتش همانند عثمان نشود.
سیاست معاویه در طی بیست‏سال حکومت این بود که پیوسته برنامه‏ای تنظیم و اجرا کند که رهبران حقیقی امت و اراده آنان را از میان ببرد و ملت را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد تا از هدف‏هایی که رسول خداصلی الله علیه وآله در پی آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی بیاندیشند و به وجوهی که از بیت‏المال به دست می‏آوردند فکر کنند. لذا این بیست‏سال حکومت معاویه، از شرم‏آورترین و دشوارترین دوران تاریخی بود که بر امت اسلام گذشت.
همان زمان با این فعالیت‏ها امام حسن‏علیه السلام، رو به سوی دگرگون‏سازی امت و نگاهداری آن از خطرهایی شد که او را تهدید می‏کرد و به بازسازی پایگاه‏های مردمی پرداخت و مردم را به نیازها و خواسته‏های اسلامی آگاهی داد و زمینه‏های دگرگونی مکتبی را برای مردم بازگو کرد و برانگیختن امت را از نو وجهه همت قرار داد.
این نقش مثبت امام‏علیه السلام و تحرک او در صحنه حوادث سبب شد تا معاویه امام را زیر نظر بگیرد. فعالیت امام باعث حشت‏حکومت‏شد و امام‏علیه السلام را قدرتی می‏دانست که احساس ملت و آگاهی روزافزون آن پشتیبان اوست.
خطر انقلاب بر ضد ستم بنی امیه از سوی امام‏علیه السلام، در دل حکومت افتاده بود. شهید کردن امام باز خود دلیل بزرگی بر فعالیت امام و بر سعی و کوشش خستگی‏ناپذیر آن بزرگوار در برانگیختن امت و بیدار ساختن آنان از نو می‏باشد.
اینجا بود که حکومت‏ستمکارانه معاویه با دسیسه‏های فراوان باعث فریب اطرافیان و نزدیکان امام شد و سرانجام در ۲۸ صفر سال ۵۰ ه . ق با خوراندن زهر توسط همسرشان امام را به شهادت رساندند.
منابع:
× آنان پاسبانان «زیاد» بودند و می‏خواستند که سربازان و شخص پیروز و شمشیرهای شخص غالب باشند. کارشان به جایی رسید که کوفه را به خود نسبت دادند و گفتند: «کوفه حمراء»
× صلح حسن، شیخ راضی آل یاسین، ص ۲۵۰ تا ۲۶۰
× زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه اطهار، استاد عادل ادیب، مترجم: دکتر اسدالله مبشری، ص ۱۰۵ تا ۱۱۵

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.