۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » سیره ی امام مجتبی علیه السلام
  • شناسه : 77
  • 26 مارس 2010 - 23:17
  • ارسال توسط :

بیعت با حسن بن علی

و به دنبال این سخنرانی، عبد الله بن عباس (۱) برخاست و مردم را به بیعت‏با آن حضرت دعوت کرده گفت:«معاشر الناس!هذا ابن نبیکم و وصی امامکم فبایعوه‏»(ای مردم-این پسر پیغمبر شما و وصی امام شماست‏با او بیعت کنید!)مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند:«ما احبه الینا و اوجب حقه علینا»! (براستی که چقدر نزد […]

و به دنبال این سخنرانی، عبد الله بن عباس (۱) برخاست و مردم را به بیعت‏با آن حضرت دعوت کرده گفت:
«معاشر الناس!هذا ابن نبیکم و وصی امامکم فبایعوه‏»(ای مردم-این پسر پیغمبر شما و وصی امام شماست‏با او بیعت کنید!)
مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند:
«ما احبه الینا و اوجب حقه علینا»!


(براستی که چقدر نزد ما محبوب است، و چه اندازه حق او بر ما واجب است.)
و به دنبال این گفتار با آن حضرت بیعت کردند.و شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد روایت کرده که این جریان در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری بود.
و به دنبال آن فرمود: چون کار بیعت تمام شد امام حسن(ع)فرمانداران و استاندارانی برای شهرها تعیین فرموده به شهرها فرستاد، و از آن جمله عبد الله بن عباس را روانه بصره کرد.
و ابن شهر آشوب در مناقب گفته: در روز بیعت‏سی و هفت‏سال از عمر آن حضرت گذشته بود. (۲)
و از مدائنی نقل شده که گفته است: چون علی(ع)از دنیا رفت، عبد الله بن عباس به نزد مردم کوفه آمد و گفت: مردم امیر المؤمنین(ع)از دنیا رفت، ولی جانشینی برای خود گذارده که اگر خواهید به نزد شما بیاید!و اگر نخواستید باکی بر کسی نیست.
مردم گریستند و گفتند: ما آماده‏ایم تا به نزد ما آید.
و چون امام حسن(ع)بیامد، برای مردم سخنرانی کرده، فرمود:
«ایها الناس اتقوا الله فانا امراؤکم و اولیاؤکم، و انا اهل البیت الذین قال الله تعالی فینا: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(ای مردم از خدا بترسید که امیران شما و سرپرستان شما ما هستیم، و ماییم‏«اهل بیت‏»و خاندانی که خدا درباره ما فرمود: «جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا پلیدی را از شما خاندان دور کند و به خوبی پاکیزه‏تان گرداند».)
و به دنبال آن مردم با آن حضرت بیعت کردند. (۳)
و در بحار الانوار از کتاب‏«کفایة النصوص‏»به سندش از هشام بن محمد از پدرش روایت کرده که چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، حسن‏بن علی(ع)بر فراز منبر رفت و خواست‏سخن بگوید که گریه گلویش را گرفت و ساعتی نشست، سپس برخاست و چنین گفت:
«الحمد لله الذی کان فی اولیته، وحدانیا فی ازلیته، متعظما بالهیته، متکبرا بکبریائه و جبروته، ابتدا ما ابتدع، و انشاما خلق، علی غیر مثال کان سبق مما خلق.
ربنا اللطیف بلطف ربوبیته، و بعلم خبره فتق، و باحکام قدرته خلق جمیع ما خلق، فلا مبدل لخلقه، و لا مغیر لصنعه، و لا معقب لحکمه، و لا راد لامره و لا مستراح عن دعوته، خلق جمیع ما خلق، و لا زوال لملکه، و لا انقطاع لمدته فوق کل شی‏ء علا، و من کل شی‏ء دنا، فتجلی لخلقه من غیر ان یکون یری و هو بالمنظر الاعلی.
احتجب بنوره، و سما فی علوه، فاستتر عن خلقه، و بعث الیهم شهیدا علیهم و بعث فیهم النبیین مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینة، و یحیی من حی عن بینة، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه.

و الحمد لله الذی احسن الخلافة علینا اهل البیت، و عنده نحتسب عزانا فی خیر الآباء رسول الله(ص)، و عند الله نحتسب عزانا فی امیر المؤمنین، و لقد اصیب به الشرق و الغرب، و الله ما خلف درهما و لا دینارا الا اربعمائة درهم، اراد ان یبتاع لاهله خادما، و لقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله(ص)ان الامر یملکه اثنا عشر اماما من اهل بیته و صفوته، ما منا الا مقتول او مسموم‏»(ستایش خدای را که در آغاز بوده، و در همیشگیش یکتاست و در معبودیت‏خود با عظمت، و در کبریا و جبروت خود بزرگمنش، آغاز در نو آفرینی خود کرد، و نو آفرینی در آفرینش، بی‏آنکه نمونه‏ای برای آنچه آفریده در گذشته وجود داشته باشد.
پروردگار ما به لطف پروردگاریش لطیف، و با دانش خود(موجودات را)شکافت، و به سختی قدرتش آفرید همه آنچه را که آفرید، هیچ نیرویی نتواند خلقتش را تبدیل کرده و ساخته‏اش را تغییر داده و حکمش را برگرداند و فرمانش را رد کند و از انجام دعوتش استراحت‏جویی کند، هر آنچه را آفریده شده او آفریده و فرمانرواییش زوال ندارد و مدت و زمانش پایان نپذیرد، برتر از هر برتری و از هر نزدیکی است و بی‏آنکه دیده شود بر خلق خود تجلی کرده و در دیدگاه برتری است.
به نور خود در پرده است و در جایگاه بلندش برتری گرفته و از خلق خود مستور گشته و گواهی را بر ایشان مبعوث فرموده، و پیمبرانی مژده دهنده و بیم دهنده برایشان برانگیخته تا هر که نابود شود از روی دلیل و برهان بوده و هر که زنده گردد از روی برهانی آشکار باشد، و تا آنکه بفهمند بندگان خدا از پروردگار خود آنچه را نمی‏دانند و او را به پروردگاریش بشناسند پس از آنکه انکارش نمودند.
و ستایش خدای را که جانشینی خود را بر ما خاندان نیکو گردانید و سوگ خود را در بهترین پدران رسول خدا(ص)و همچنین در عزای امیر المؤمنین(ع)به حساب خدا گذارده(و از او پاداش می‏خواهیم)و مصیبت او[یعنی امیر المؤمنین(ع)]شرق و غرب را داغدار کرد، و به خدا سوگند درهم و دیناری از خود به جای نگذارد جز چهارصد درهم که می‏خواست‏به وسیله آن خدمتکاری برای خاندانش بخرد و براستی که حبیب من و جدم رسول خدا(ص)به من خبر داده که مالک این امر(خلافت)دوازده نفر امام و رهبر از خاندان و برگزیدگان او خواهند شد، و هیچ یک از ما(دوازده نفر)نیست جز آنکه مسموم گردد یا کشته شود.)
و به دنبال آن گفته: امام(ع)از منبر فرود آمد و دستور داد ابن ملجم را حاضر کنند او را به قتل رسانید. (۴)
پی‏نوشتها:
۱٫در برخی از تواریخ مانند کتاب حیاة الامام الحسن بن علی(ج ۲، ص ۳۳)عبید الله بن عباس به جای عبد الله بن عباس نقل شده است، و گذشته از اینکه احتمال تصحیف بین‏«عبد الله‏»و«عبید الله‏»بعید به نظر نمی‏رسد، از نظر تاریخی هم بعید نیست عبید الله صحیح‏تر باشد، زیرا عبد الله بن عباس-همان گونه که برخی از اهل تاریخ نوشته‏اند-هنگام شهادت امیر المؤمنین(ع)در بصره از طرف آن حضرت استاندار بوده، و شاهدی هم در روایات نیست که در جریان شهادت امیر المؤمنین به کوفه آمده باشد-جز پاره‏ای از روایات که ما در جلد دوم زندگانی امیر المؤمنین(ع)(ص ۳۳۶)نقل کرده و پاسخ آن را هم ذکر کرده‏ایم، و بلکه از آن سو شواهدی هست که در هنگام شهادت امیر مؤمنان(ع)در بصره بوده و به کوفه نیامده، مانند نامه‏هایی که پس از بیعت مردم با امام حسن(ع)از بصره به آن حضرت نوشته و در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، (چاپ بیروت، ج ۱۶، ص ۲۳)آمده است.
ولی با تمام این حوال ممکن است عبد الله بن عباس در همان فاصله روزهای ربت‏خوردن امیر المؤمنین(ع)تا شهادت آن حضرت بسرعت‏خود را از بصره به کوفه رسانده و در روز شهادت آن حضرت حضور داشته و پس از آن به دستور امام حسن(ع) دوباره به بصره بازگشته باشد، چنانچه از روایت مفید(ره)در ارشاد(ج ۲، ص ۵، مترجم) استفاده می‏شود، و در صفحه آینده نیز روایت ایشان را خواهید خواند و به اصطلاح دانشمندان این گفتار می‏تواند وجه جمعی میان روایات باشد، و به همین جهت ما نیز«عبد الله‏»را در متن اختیار کرده و تغییری در عبارت نقل شده ندادیم، و الله اعلم.
۲٫مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۲۹٫
۳٫شرح ابن ابی الحدید، (چاپ بیروت)ج ۱۶ ص ۲۲٫
۴٫بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۶۳٫
………………

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.