دوران خانه نشيني اميرالمؤمنين دوران پر رنج و محنت آوري براي اهل بيت پيامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) بود چرا که خاندان پيامبر(صلياللهعليهوآله) هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنجهاي پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآله) و دستاوردهاي ارزنده ايشان در راستاي هدايت جامعه و تشکيل حکومت حقه اسلامي از بين ميرود و چگونه احکام الهي و آموزههاي ديني […]
دوران خانه نشيني اميرالمؤمنين دوران پر رنج و محنت آوري براي اهل بيت پيامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) بود چرا که خاندان پيامبر(صلياللهعليهوآله) هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنجهاي پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآله) و دستاوردهاي ارزنده ايشان در راستاي هدايت جامعه و تشکيل حکومت حقه اسلامي از بين ميرود و چگونه احکام الهي و آموزههاي ديني بازيچه دست عدهاي شده است و با چه نيرنگهايي دين را وسيله دستيابي به مطامع دنيايي خود قرار دادهاند.
اما اين مسأله سبب انزاواي کامل اهل بيت پيامبر (صلياللهعليهوآله) از جامعه و بيتفاوتي آنان نسبت به جامعه خود نميشد و فعاليتهاي ارزندهاي از خود نشان ميدادند. در اين ميان امام مجتبي (عليهالسلام) نيز سهم عمدهاي بر دوش داشت. اين مقاله در نظر دارد نگاهي کوتاه به فعاليتهاي فرهنگي و سياسي ايشان پيش از رسيدن به امامت بيفکند.
الف) فعاليتهاي سياسي
۱٫ بسيج مردم براي شرکت در جنگ جمل
ناتواني شديد عثمان در حاکميت، تبعيضها، قوميت گراييها، بخششهاي بي حساب و کتاب از بيت المال و دهها مشکل ديگر، سبب شد تا جبههاي معترض و عدالتخواه از مردم مدينه در برابر او صف آرايي کنند. عثمان به تحريک شماري از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبير و عمرو عاص کشته شد و خلافت به امام علي (عليهالسلام) رسيد. امام (عليهالسلام) با وجود اين که او را حاکمي عادل نميدانست، ولي از فتنه قتل او نيز ناخشنود بود؛ زيرا ميدانست اين آشوب، آشوبهاي ديگري در پي خواهد داشت.
نشان دادن موضعي شفاف از سوي امام، بهانهاي براي عناصر سودجو شد تا آن را بهانهاي براي قدرتطلبي خود قرار دهند. امام علي (عليهالسلام) حکومت خود را با عدالت پيش ميبرد و آنان که به زراندوزيهاي زمان عثمان خو کرده بودند و هماناني که مردم را به قتل او تشويق ميکردند، پس از مدتي که اوضاع را به فراخور حال خود نديدند، پيراهن خونين عثمان را دستاويز مقاصد پليد خود ساختند. و در بصره به اخلال گري و آشوب طلبي دست زدند. امام علي (عليهالسلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (عليهالسلام) را براي جلب مشارکت مردم در ستيز با پيمانشکنان به کوفه فرستاد.۱ برخي از مردم وقتي او را ديدند که ميخواهد براي آنان سخنراني کند، زير لب ميگفتند: «خدايا! زبانِ زاده دختر پيامبرمان را گويا گردان». امام مجتبي (عليهالسلام) به سبب بيمارياي که داشت، به ستوني تکيه کرد و سخنان بسيار شيوا و رسايي ايراد کرد. او پس از سپاس و ستايش خداوند، به بيان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنراني گيرا و رسايي ايراد فرمود.۲
مردم پس از شنيدن سخنان امام مجتبي (عليهالسلام) آمادگي خود را براي شرکت در جنگ و ياري امام علي (عليهالسلام)اعلام کردند و امام مجتبي (عليهالسلام)توانست سپاه انبوهي را براي جنگ در رکاب اميرالمؤمنين (عليهالسلام) گرد آورد.
۲٫ شرکت در جنگ جمل
همان گونه که گفته شد، امام مجتبي (عليهالسلام) در جنگ جمل حضوري چشم گير و شجاعانه داشت. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ايشان را بر ميمنه (سمت راست) سپاه گماشت۳ و ضربه نهايي را ايشان با نحر کردن شتر عايشه به انجام رسانيد و جنگ را به سود اميرالمؤمنين (عليهالسلام)پايان داد.۴
۳٫ بسيج مردم براي شرکت در جنگ صفين
آتش جنگ جمل فروکش نکرده بود که زمزمههايي ناآشنا در برپايي فتنه خونين ديگري از آن سوي مرزها به گوش رسيد. معاويه و همدستانش سرگرم تجهيز سپاه و جمع آوري نيرو براي جنگ با امام علي (عليهالسلام) بودند. خبر به اميرالمؤمنين (عليهالسلام)رسيد. امام علي (عليهالسلام)فرزندش امام مجتبي (عليهالسلام) را مأمور کرد تا براي مردم سخنراني کند و آنان را براي دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشويق کند. امام مجتبي (عليهالسلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شيوايي بيان نمود و اين گونه مردم را به جنگ با معاويه تشويق کرد.۵ سخنراني گرم و آتشين امام مجتبي (عليهالسلام) شوري در دلها افکند و مردم را براي نبرد آماده ساخت.
۴٫ شرکت در جنگ صفين و فرماندهي نظامي
متأسفانه بر خلاف خواست امام علي (عليهالسلام)، در راستاي ارشاد عمومي و تنوير اذهان، بهترين لحظههاي خلافتش، صرف جنگي طولاني گرديد؛ در حالي که اين دوران درخشان ميتوانست صرف عمران و آباداني و تحقق برنامهريزيهاي حکومت علوي گردد. امام مجتبي (عليهالسلام)در جنگ صفيّن نيز از سوي اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دستور يافت که سمت فرماندهي ميمنه لشگر را بر عهده گيرد۶٫ امام مجتبي (عليهالسلام) در رکاب پدر، دلاورانه شمشير ميزد و حمله ميکرد. وقتي علي (عليهالسلام) رزم او را ديد که چگونه به قلب دشمن حملهور ميشود، براي محافظت از جان او و برادرش حسين (عليهالسلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند. امام علي (عليهالسلام) فرمود: «پسرانم را از جنگ باز داريد که از به خطر افتادن جان آن دو بيم دارم و ميترسم نسل رسول خدا (صلياللهعليهوآله) قطع شود».۷ در گرماگرم جنگ، وقتي معاويه جنگيدن امام مجتبي (عليهالسلام) را ديد، خواست تا سياست پليد و هميشگي «تطميع و تفرقه» را درباره امام حسن(عليهالسلام) به کار گيرد. از اين رو، کوشيد تا امام مجتبي (عليهالسلام) را با وعدههاي پوشالي از ميدان به در کند. به همين منظور، عبيدالله بن عمر ـ فرزند کوچک خليفه دوم و از ياغيان آزاد شده دوره عثمان ـ را به ميدان جنگ فرستاد تا امام حسن (عليهالسلام) را با وعده خلافت و ديگر بهانهها از ميدان به در کند. وقتي عبيد الله، امام مجتبي (عليهالسلام) را مشغول کارزار ديد، نزديک رفت و گفت: «با تو کاري دارم». امام دست از جنگ کشيد و نزديک آمد. عبيد الله پيشنهاد معاويه را به امام رسانيد. امام با تندي فرمود: «گويي ميبينمت که امروز يا فردا کشته خواهي شد، ولي شيطان فريبت داده و اين کار را برايت زيبا نموده است تا روزي که زنان شام بر جنازهات بگريند. به زودي خدا بر زمينت ميزند و جنازهات را با صورت به خاک ميکشد». عبيد الله شگفت زده و نااميد و سر افکنده به سوي خيمه گاه بازگشت. معاويه با ديدن حالت او، خود به جواب پي برد و گفت: «[شرمگين مباش] او پسر علي است».۸
۵٫ سخنگوي امام علي(عليهالسلام) در ماجراي حکميت
جنگ صفين طولاني شده بود. امام علي (عليهالسلام) دست از حقيقت بر نميداشت و معاويه بر سخن باطل خود پاي ميفشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختي نشان ميدادند. تا آن جا که نوشتهاند: اين جنگ ماهها به درازا کشيد. سرانجام تا پيروزي لشگر حق تنها چند ضربه شمشير ديگر نياز بود، که به دستور معاويه، قرآنها را بر سر نيزهها کردند و کتاب خدا را بازيچه دنيا پرستي و قدرت طلبي خود قرار دادند. در نتيجه اين دسيسه، در سپاه اميرالمؤمنين (عليهالسلام)دو دستگي افتاد و چشمهاي ظاهربين و نيز بازوان خسته از جنگ، شمشيرها را زمين گذاشتند و امام را به پذيرش حکميت وادار کردند. ديري نپاييد که بزرگي و جبران ناپذيري اين اشتباه براي همگان به اثبات رسيد. از اين رو، به سختي ابراز پشيماني کرده و حتي بعضي از امير المؤمنين (عليهالسلام)خواستند تا پيماني را که به اصرار آنان بسته بود، بشکند و جنگ را بيمحابا آغاز کند، ولي برخي نيز به بهانههاي مختلف، خودِ حضرت را در اين جريان مقصّر دانستند. بيم آن ميرفت که آشوب گري از سرگرفته شود و فاجعه ديگري به وقوع بپيوندد. در اين جا، لازم بود تا چهرهاي که براي همگان مورد پذيرش و احترام است، ميانجي گري کند و آشوب را پايان بخشد. به همين منظور، امام علي (عليهالسلام)فرزند بزرگش حسن (عليهالسلام) را که چهرهاي پذيرفته شده بود، مأمور کرد تا از طرف ايشان مسأله را روشن و مشکل را حل کند. او بايد نخست با دلايل قانع کننده، حکمي را که ابوموسي اشعري صادر کرده بود، لغو ميکرد و نيز براي جلوگيري از فتنههاي مخالفان، مشروعيت کاري به عنوان حکميت را نيز ميپذيرفت. اين کار در آن موقعيت حسّاس که بيشتر حاضران جزو مخالفان بودند، بسيار دشوار مينمود و کسي جز امام مجتبي (عليهالسلام)در ميان هواداران علي (عليهالسلام) توان انجام چنين مسؤوليتي را نداشت. امام مجتبي (عليهالسلام)درآن جمع اين گونه فرمود: «اي مردم! بي گمان شما درباره اين دو مرد [عمرو عاص و ابوموسي [زياده سخن گفتيد و آنها را برگزيديد تا با کتاب خدا حکم کنند؛ نه از روي هواي نفسشان. ولي آنها با هواي نفس خويش حکم کردند؛ نه با کتاب خدا و کسي که چنين کند، حَکَم نيست، بلکه محکوم است. عبدالله بن قيس (ابوموسي) که عبدالله بن عمر را خليفه قرار داد، سه اشتباه کرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت کرد؛ زيرا عمر به خليفه قرار دادن وي راضي نبود. حتي او را از اعضاي شوراي شش نفره نيز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراين باره مشورت نکرده بود؛ و سوم مهاجرين و انصار که پايههاي حکومت اسلام را منعقد کردهاند و نظر آنها مورد پذيرش مردم است، نظري در اين باره ندادهاند (و اين حکم تنها از آن اين دو نفر است). ولي اصل مسأله حکميت و مشروعيتش پذيرفته است و رسول خدا (صلياللهعليهوآله) نيز سعد بن معاذ را در جريان بني قريظه حَکَم قرار داد و او نيز آن چه را که مورد رضاي خدا بود، حکم کرد. بي ترديد اگر او مخالفت ميکرد، رسول خدا (صلياللهعليهوآله) نيز رضايت نميداد».۹ سخنان شيواي امام، که جايگاه علمي و سياسي امام حسن (عليهالسلام) را براي همگان آشکار ميساخت، مسأله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هيچ گاه دست از فتنه گري برنميداشت.
۶٫ مشاور سياسي و جانشين امير المؤمنين علي (عليهالسلام)
با بررسي جريانهاي تاريخي عصر امام علي (عليهالسلام)، روشن ميشود که امام حسن (عليهالسلام)، در تمامي تصميمگيريهاي امام علي (عليهالسلام)و برنامه ريزيهاي او نقش مهم و تعيين کنندهاي داشته است؛ زيرا امام علي (عليهالسلام) همواره در حل مسائل با امام حسن (عليهالسلام) مشورت ميکرد. همين مسأله، توانايي والاي امام مجتبي (عليهالسلام) را به اثبات ميرساند؛ چه اگر فردي داناتر و تواناتر از او در ميان هواداران اميرالمؤمنين (عليهالسلام)يافت ميشد، حتما او انجام اين مهم را بر دوش ميگرفت. در کتابهاي تاريخي آمده است که پس از پايان جنگ جمل، حضرت علي (عليهالسلام) مدت يک ماه را در بصره سپري کرد و در اين مدت بيمار شد. در تمام اين دوره، امام مجتبي (عليهالسلام)به جاي آن حضرت نقش جانشين را بر عهده گرفت.۱۰ هم چنين نوشتهاند: اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پيش از جنگ با معاويه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را براي مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهي کرد. در اين هنگام، امام مجتبي (عليهالسلام)به عنوان مشاور سياسي امام (عليهالسلام)، پس از ستايش الهي، نظر خود را در مورد جنگ بيان نمود.۱۱
ب) فعاليتهاي فرهنگي
۱٫ مشاور و جانشين فرهنگي امام علي (عليهالسلام)
امام مجتبي (عليهالسلام) در تبيين مسائل علمي و اعتقادي بسيار توانا بود. اين امر از همان اوان کودکي در ايشان نمودار گرديد و حتي پيامبر (صلياللهعليهوآله) و اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به دليل آگاهي از فرهيختگي امام مجتبي (عليهالسلام) در کودکي به او دستور حلّ مسائل را ميدادند. نوشتهاند: علي (عليهالسلام) در «رُحبَه» ـ از محلههاي کوفه ـ بود که مردي نزد او آمد و بسيار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمايم». حضرت علي (عليهالسلام)فرمود: «تو از ما نيستي، بلکه براي پادشاه کشور روم پرسشهايي پيش آمده بود که آن را با پيکي به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاويه خواست و اينک نيز آن جاست و چون معاويه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را براي حلّ آنها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتي، سخنان امام(عليهالسلام) را تصديق کرد و گفت: «ولي من مخفيانه اين جا آمدهام و هيچ کس از آمدن من خبر نداشته است». اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرمود: «پرسشهايت را با يکي از اين دو فرزندم در ميان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن ميپرسم». امام مجتبي (عليهالسلام)زودتر فرمود: «آمدهاي اين پرسش را بپرسي: فرق حق و باطل چقدر است؟ ميان آسمان و زمين چه فاصلهاي است؟ مسافت ميان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چيست؟ ارواح مشرکان در کجا جمع است؟ و…». امام حسن (عليهالسلام)به شايستگي به پرسشهاي او پاسخ داد. سپس درباره اين پرسش مرد شامي که کدام ده چيز است که بر يکديگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محکم آفريد، ولي آهن از آن محکمتر است و آن را قطعه قطعه ميکند. مقاومتر از آهن، آتش است که آهن را ذوب ميکند. قويتر از آتش، آب است که آن را خاموش ميسازد و چيرهتر از آب، ابر است که آب را به صورت باران جابه جا ميکند. قويتر از ابر، باد است که آن را انتقال ميدهد و پيروزتر از باد، فرشتگانند که به آن دستور جابه جايي ميدهند. نيرومندتر از فرشتگان «عزرائيل» است که آنها را ميميراند و نيرومندتر از عزرائيل، مرگ است که او را نيز ميميراند و از همه اينها قويتر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است که مرگ را نيز ميميراند و خود همواره ميماند.»
مرد شامي که پاسخ تمامي پرسشهاي خود را گرفته بود، گفت: «شهادت ميدهم که تو فرزند رسول خدايي (صلياللهعليهوآله) و به حق علي بن ابيطالب (عليهالسلام) از معاويه سزاوارتر بر خلافت و رهبري است».۱۲ اينگونه مطالب که نشانگر برتري علمي امام مجتبي (عليهالسلام)است، در تاريخ فراوان است.
۲٫ امام جمعه موقت کوفه
يکي از مسؤوليتهاي مهم فرهنگي امام مجتبي (عليهالسلام)در دوران خلافت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علي (عليهالسلام)کوفه را ترک ميکرد و يا به دليل عذري نميتوانست نماز جمعه را اقامه کند،اين مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان ميگذاشتند.۱۳
۳٫ قضاوت به جاي امام علي (عليهالسلام)
از برجستهترين جلوههاي حکومت امام علي (عليهالسلام)، عدالت و سختگيري ايشان در اجراي آن و نيز دادرسي و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفاي ديگر در بسياري از مسائل قضايي، از حل آنها باز ميماندند و امام علي (عليهالسلام)آنان را کمک کرد و حتي خود ايشان نيز گاه اين امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (عليهالسلام)ميسپردند. تا علم او را نيز به ديگران ثابت کند.۱۴ نوشتهاند: در دوران خلافت حضرت علي (عليهالسلام)، مردي را نزد او آوردند که او را در خرابهاي، کنار جسدي بيجان و خونين يافته بودند؛ در حالي که کاردي خونين نيز در دست داشت. جريان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چيزي براي گفتن داري؟» مرد پاسخ داد: «يا اميرالمؤمنين! اين اتهام را ميپذيرم» علي (عليهالسلام) دستور داد که او را برده، قصاص کنند. در اين هنگام، مردي با عجله خود را رسانيد، در حاليکه فرياد ميزد: «او را رها کنيد! او را رها کنيد! او کسي را نکشته و قاتل من هستم؟» اميرالمؤمنين (عليهالسلام) از متهم پرسيد: «چرا اتهام قتل به خود زدي در حالي که قاتل کس ديگري است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعي نبودم که بتوانم از خود دفاع کنم؛ زيرا چندين نفر مرا بالاي سر جسد، با کارد خونين ديده بودند. من گوسفندي را کشته بودم و براي قضاي حاجت به خرابه آمدم که ديدم آن مرد در خون خود ميغلتد. شگفت زده شدم و در حالي که کارد خونين در دستم بود، اين چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع ديدند و پنداشتند که من او را کشتهام». علي (عليهالسلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (عليهالسلام)فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبي (عليهالسلام) پس از شنيدن صحبتهاي هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتارياش جان متهم را نجات داد، به استناد آيه کريمه «وَ مَن اَحياها فَکَاَنَّما اَحيا النّاسَ جَميعاً»۱۵ رها کنيد. او فردي را کشته و ديگري را از مرگ رهانيده است. پس هر دو را آزاد کنيد و ديه مقتول را از بيت المال بپردازيد.»
پي نوشتها:
۱ـ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج ۲، ص ۱۶۸٫
۲ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۹۳٫
۳ـ محمد بن محمد بن النعمان العکبري الشيخ المفيد، الجمل، ص ۱۷۰٫
۴ـ همان.
۵ـ اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج ۳، ص ۱۱۲٫
۶ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۸٫
۷ـ باقر شريف قرشي، حياة الامام الحسن بن علي (عليهالسلام)، ج ۱، ص ۴۹۷٫
۸ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۸٫
۹ـ حياة الامام الحسن بن علي (عليهالسلام)، ج ۱، ص ۵۳٫
۱۰ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۱٫
۱۱ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۸۱٫
۱۲ـ مرد شامي نزد معاويه بازگشت و معاويه نيز پاسخها را از قول خود براي پادشاه روم فرستاد، ولي او فهميد که پاسخها را معاويه نداده است و به او
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین