۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » سیره ی امام مجتبی علیه السلام
  • شناسه : 56
  • 21 مارس 2010 - 22:04
  • ارسال توسط :
بررسي فعاليت‏هاي فرهنگي و سياسي امام مجتبي(عليه‏السلام) پيش از امامت

بررسي فعاليت‏هاي فرهنگي و سياسي امام مجتبي(عليه‏السلام) پيش از امامت

دوران خانه نشيني اميرالمؤمنين دوران پر رنج و محنت آوري براي اهل بيت پيامبر اکرم (صلي‏الله‏عليه‏وآله) بود چرا که خاندان پيامبر(صلي‏الله‏عليه‏وآله) هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنج‏هاي پيامبر اکرم(صلي‏الله‏عليه‏وآله) و دستاوردهاي ارزنده ايشان در راستاي هدايت جامعه و تشکيل حکومت حقه اسلامي از بين مي‏رود و چگونه احکام الهي و آموزه‏هاي ديني […]

دوران خانه نشيني اميرالمؤمنين دوران پر رنج و محنت آوري براي اهل بيت پيامبر اکرم (صلي‏الله‏عليه‏وآله) بود چرا که خاندان پيامبر(صلي‏الله‏عليه‏وآله) هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنج‏هاي پيامبر اکرم(صلي‏الله‏عليه‏وآله) و دستاوردهاي ارزنده ايشان در راستاي هدايت جامعه و تشکيل حکومت حقه اسلامي از بين مي‏رود و چگونه احکام الهي و آموزه‏هاي ديني بازيچه دست عده‏اي شده است و با چه نيرنگ‏هايي دين را وسيله دستيابي به مطامع دنيايي خود قرار داده‏اند.
اما اين مسأله سبب انزاواي کامل اهل بيت پيامبر (صلي‏الله‏عليه‏وآله) از جامعه و بي‏تفاوتي آنان نسبت به جامعه خود نمي‏شد و فعاليت‏هاي ارزنده‏اي از خود نشان مي‏دادند. در اين ميان امام مجتبي (عليه‏السلام) نيز سهم عمده‏اي بر دوش داشت. اين مقاله در نظر دارد نگاهي کوتاه به فعاليت‏هاي فرهنگي و سياسي ايشان پيش از رسيدن به امامت بيفکند.

الف) فعاليت‏هاي سياسي
۱٫ بسيج مردم براي شرکت در جنگ جمل
ناتواني شديد عثمان در حاکميت، تبعيض‏ها، قوميت گرايي‏ها، بخشش‏هاي بي حساب و کتاب از بيت المال و ده‏ها مشکل ديگر، سبب شد تا جبهه‏اي معترض و عدالت‏خواه از مردم مدينه در برابر او صف آرايي کنند. عثمان به تحريک شماري از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبير و عمرو عاص کشته شد و خلافت به امام علي (عليه‏السلام) رسيد. امام (عليه‏السلام) با وجود اين که او را حاکمي عادل نمي‏دانست، ولي از فتنه قتل او نيز ناخشنود بود؛ زيرا مي‏دانست اين آشوب، آشوب‏هاي ديگري در پي خواهد داشت.
نشان دادن موضعي شفاف از سوي امام، بهانه‏اي براي عناصر سودجو شد تا آن را بهانه‏اي براي قدرت‏طلبي خود قرار دهند. امام علي (عليه‏السلام) حکومت خود را با عدالت پيش مي‏برد و آنان که به زراندوزي‏هاي زمان عثمان خو کرده بودند و هماناني که مردم را به قتل او تشويق مي‏کردند، پس از مدتي که اوضاع را به فراخور حال خود نديدند، پيراهن خونين عثمان را دستاويز مقاصد پليد خود ساختند. و در بصره به اخلال گري و آشوب طلبي دست زدند. امام علي (عليه‏السلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (عليه‏السلام) را براي جلب مشارکت مردم در ستيز با پيمان‏شکنان به کوفه فرستاد.۱ برخي از مردم وقتي او را ديدند که مي‏خواهد براي آنان سخنراني کند، زير لب مي‏گفتند: «خدايا! زبانِ زاده دختر پيامبرمان را گويا گردان». امام مجتبي (عليه‏السلام) به سبب بيماري‏اي که داشت، به ستوني تکيه کرد و سخنان بسيار شيوا و رسايي ايراد کرد. او پس از سپاس و ستايش خداوند، به بيان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنراني گيرا و رسايي ايراد فرمود.۲
مردم پس از شنيدن سخنان امام مجتبي (عليه‏السلام) آمادگي خود را براي شرکت در جنگ و ياري امام علي (عليه‏السلام)اعلام کردند و امام مجتبي (عليه‏السلام)توانست سپاه انبوهي را براي جنگ در رکاب اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) گرد آورد.
۲٫ شرکت در جنگ جمل
همان گونه که گفته شد، امام مجتبي (عليه‏السلام) در جنگ جمل حضوري چشم گير و شجاعانه داشت. اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) ايشان را بر ميمنه (سمت راست) سپاه گماشت۳ و ضربه نهايي را ايشان با نحر کردن شتر عايشه به انجام رسانيد و جنگ را به سود اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)پايان داد.۴
۳٫ بسيج مردم براي شرکت در جنگ صفين
آتش جنگ جمل فروکش نکرده بود که زمزمه‏هايي ناآشنا در برپايي فتنه خونين ديگري از آن سوي مرزها به گوش رسيد. معاويه و همدستانش سرگرم تجهيز سپاه و جمع آوري نيرو براي جنگ با امام علي (عليه‏السلام) بودند. خبر به اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)رسيد. امام علي (عليه‏السلام)فرزندش امام مجتبي (عليه‏السلام) را مأمور کرد تا براي مردم سخنراني کند و آنان را براي دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشويق کند. امام مجتبي (عليه‏السلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شيوايي بيان نمود و اين گونه مردم را به جنگ با معاويه تشويق کرد.۵ سخنراني گرم و آتشين امام مجتبي (عليه‏السلام) شوري در دل‏ها افکند و مردم را براي نبرد آماده ساخت.
۴٫ شرکت در جنگ صفين و فرماندهي نظامي
متأسفانه بر خلاف خواست امام علي (عليه‏السلام)، در راستاي ارشاد عمومي و تنوير اذهان، بهترين لحظه‏هاي خلافتش، صرف جنگي طولاني گرديد؛ در حالي که اين دوران درخشان مي‏توانست صرف عمران و آباداني و تحقق برنامه‏ريزي‏هاي حکومت علوي گردد. امام مجتبي (عليه‏السلام)در جنگ صفيّن نيز از سوي اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) دستور يافت که سمت فرماندهي ميمنه لشگر را بر عهده گيرد۶٫ امام مجتبي (عليه‏السلام) در رکاب پدر، دلاورانه شمشير مي‏زد و حمله مي‏کرد. وقتي علي (عليه‏السلام) رزم او را ديد که چگونه به قلب دشمن حمله‏ور مي‏شود، براي محافظت از جان او و برادرش حسين (عليه‏السلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند. امام علي (عليه‏السلام) فرمود: «پسرانم را از جنگ باز داريد که از به خطر افتادن جان آن دو بيم دارم و مي‏ترسم نسل رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله) قطع شود».۷ در گرماگرم جنگ، وقتي معاويه جنگيدن امام مجتبي (عليه‏السلام) را ديد، خواست تا سياست پليد و هميشگي «تطميع و تفرقه» را درباره امام حسن(عليه‏السلام) به کار گيرد. از اين رو، کوشيد تا امام مجتبي (عليه‏السلام) را با وعده‏هاي پوشالي از ميدان به در کند. به همين منظور، عبيدالله بن عمر ـ فرزند کوچک خليفه دوم و از ياغيان آزاد شده دوره عثمان ـ را به ميدان جنگ فرستاد تا امام حسن (عليه‏السلام) را با وعده خلافت و ديگر بهانه‏ها از ميدان به در کند. وقتي عبيد الله، امام مجتبي (عليه‏السلام) را مشغول کارزار ديد، نزديک رفت و گفت: «با تو کاري دارم». امام دست از جنگ کشيد و نزديک آمد. عبيد الله پيشنهاد معاويه را به امام رسانيد. امام با تندي فرمود: «گويي مي‏بينمت که امروز يا فردا کشته خواهي شد، ولي شيطان فريبت داده و اين کار را برايت زيبا نموده است تا روزي که زنان شام بر جنازه‏ات بگريند. به زودي خدا بر زمينت مي‏زند و جنازه‏ات را با صورت به خاک مي‏کشد». عبيد الله شگفت زده و نااميد و سر افکنده به سوي خيمه گاه بازگشت. معاويه با ديدن حالت او، خود به جواب پي برد و گفت: «[شرمگين مباش] او پسر علي است».۸
۵٫ سخن‏گوي امام علي(عليه‏السلام) در ماجراي حکميت
جنگ صفين طولاني شده بود. امام علي (عليه‏السلام) دست از حقيقت بر نمي‏داشت و معاويه بر سخن باطل خود پاي مي‏فشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختي نشان مي‏دادند. تا آن جا که نوشته‏اند: اين جنگ ماه‏ها به درازا کشيد. سرانجام تا پيروزي لشگر حق تنها چند ضربه شمشير ديگر نياز بود، که به دستور معاويه، قرآن‏ها را بر سر نيزه‏ها کردند و کتاب خدا را بازيچه دنيا پرستي و قدرت طلبي خود قرار دادند. در نتيجه اين دسيسه، در سپاه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)دو دستگي افتاد و چشم‏هاي ظاهربين و نيز بازوان خسته از جنگ، شمشيرها را زمين گذاشتند و امام را به پذيرش حکميت وادار کردند. ديري نپاييد که بزرگي و جبران ناپذيري اين اشتباه براي همگان به اثبات رسيد. از اين رو، به سختي ابراز پشيماني کرده و حتي بعضي از امير المؤمنين (عليه‏السلام)خواستند تا پيماني را که به اصرار آنان بسته بود، بشکند و جنگ را بي‏محابا آغاز کند، ولي برخي نيز به بهانه‏هاي مختلف، خودِ حضرت را در اين جريان مقصّر دانستند. بيم آن مي‏رفت که آشوب گري از سرگرفته شود و فاجعه ديگري به وقوع بپيوندد. در اين جا، لازم بود تا چهره‏اي که براي همگان مورد پذيرش و احترام است، ميانجي گري کند و آشوب را پايان بخشد. به همين منظور، امام علي (عليه‏السلام)فرزند بزرگش حسن (عليه‏السلام) را که چهره‏اي پذيرفته شده بود، مأمور کرد تا از طرف ايشان مسأله را روشن و مشکل را حل کند. او بايد نخست با دلايل قانع کننده، حکمي را که ابوموسي اشعري صادر کرده بود، لغو مي‏کرد و نيز براي جلوگيري از فتنه‏هاي مخالفان، مشروعيت کاري به عنوان حکميت را نيز مي‏پذيرفت. اين کار در آن موقعيت حسّاس که بيش‏تر حاضران جزو مخالفان بودند، بسيار دشوار مي‏نمود و کسي جز امام مجتبي (عليه‏السلام)در ميان هواداران علي (عليه‏السلام) توان انجام چنين مسؤوليتي را نداشت. امام مجتبي (عليه‏السلام)درآن جمع اين گونه فرمود: «اي مردم! بي گمان شما درباره اين دو مرد [عمرو عاص و ابوموسي [زياده سخن گفتيد و آن‏ها را برگزيديد تا با کتاب خدا حکم کنند؛ نه از روي هواي نفس‏شان. ولي آن‏ها با هواي نفس خويش حکم کردند؛ نه با کتاب خدا و کسي که چنين کند، حَکَم نيست، بلکه محکوم است. عبدالله بن قيس (ابوموسي) که عبدالله بن عمر را خليفه قرار داد، سه اشتباه کرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت کرد؛ زيرا عمر به خليفه قرار دادن وي راضي نبود. حتي او را از اعضاي شوراي شش نفره نيز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراين باره مشورت نکرده بود؛ و سوم مهاجرين و انصار که پايه‏هاي حکومت اسلام را منعقد کرده‏اند و نظر آن‏ها مورد پذيرش مردم است، نظري در اين باره نداده‏اند (و اين حکم تنها از آن اين دو نفر است). ولي اصل مسأله حکميت و مشروعيتش پذيرفته است و رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله) نيز سعد بن معاذ را در جريان بني قريظه حَکَم قرار داد و او نيز آن چه را که مورد رضاي خدا بود، حکم کرد. بي ترديد اگر او مخالفت مي‏کرد، رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله) نيز رضايت نمي‏داد».۹ سخنان شيواي امام، که جايگاه علمي و سياسي امام حسن (عليه‏السلام) را براي همگان آشکار مي‏ساخت، مسأله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هيچ گاه دست از فتنه گري برنمي‏داشت.
۶٫ مشاور سياسي و جانشين امير المؤمنين علي (عليه‏السلام)
با بررسي جريان‏هاي تاريخي عصر امام علي (عليه‏السلام)، روشن مي‏شود که امام حسن (عليه‏السلام)، در تمامي تصميم‏گيري‏هاي امام علي (عليه‏السلام)و برنامه ريزي‏هاي او نقش مهم و تعيين کننده‏اي داشته است؛ زيرا امام علي (عليه‏السلام) همواره در حل مسائل با امام حسن (عليه‏السلام) مشورت مي‏کرد. همين مسأله، توانايي والاي امام مجتبي (عليه‏السلام) را به اثبات مي‏رساند؛ چه اگر فردي داناتر و تواناتر از او در ميان هواداران اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)يافت مي‏شد، حتما او انجام اين مهم را بر دوش مي‏گرفت. در کتاب‏هاي تاريخي آمده است که پس از پايان جنگ جمل، حضرت علي (عليه‏السلام) مدت يک ماه را در بصره سپري کرد و در اين مدت بيمار شد. در تمام اين دوره، امام مجتبي (عليه‏السلام)به جاي آن حضرت نقش جانشين را بر عهده گرفت.۱۰ هم چنين نوشته‏اند: اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) پيش از جنگ با معاويه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را براي مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهي کرد. در اين هنگام، امام مجتبي (عليه‏السلام)به عنوان مشاور سياسي امام (عليه‏السلام)، پس از ستايش الهي، نظر خود را در مورد جنگ بيان نمود.۱۱
 

ب) فعاليت‏هاي فرهنگي

۱٫ مشاور و جانشين فرهنگي امام علي (عليه‏السلام)
امام مجتبي (عليه‏السلام) در تبيين مسائل علمي و اعتقادي بسيار توانا بود. اين امر از همان اوان کودکي در ايشان نمودار گرديد و حتي پيامبر (صلي‏الله‏عليه‏وآله) و اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به دليل آگاهي از فرهيختگي امام مجتبي (عليه‏السلام) در کودکي به او دستور حلّ مسائل را مي‏دادند. نوشته‏اند: علي (عليه‏السلام) در «رُحبَه» ـ از محله‏هاي کوفه ـ بود که مردي نزد او آمد و بسيار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمايم». حضرت علي (عليه‏السلام)فرمود: «تو از ما نيستي، بلکه براي پادشاه کشور روم پرسش‏هايي پيش آمده بود که آن را با پيکي به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاويه خواست و اينک نيز آن جاست و چون معاويه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را براي حلّ آن‏ها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتي، سخنان امام(عليه‏السلام) را تصديق کرد و گفت: «ولي من مخفيانه اين جا آمده‏ام و هيچ کس از آمدن من خبر نداشته است». اميرالمؤمنين(عليه‏السلام) فرمود: «پرسش‏هايت را با يکي از اين دو فرزندم در ميان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن مي‏پرسم». امام مجتبي (عليه‏السلام)زودتر فرمود: «آمده‏اي اين پرسش را بپرسي: فرق حق و باطل چقدر است؟ ميان آسمان و زمين چه فاصله‏اي است؟ مسافت ميان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چيست؟ ارواح مشرکان در کجا جمع است؟ و…». امام حسن (عليه‏السلام)به شايستگي به پرسش‏هاي او پاسخ داد. سپس درباره اين پرسش مرد شامي که کدام ده چيز است که بر يکديگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محکم آفريد، ولي آهن از آن محکم‏تر است و آن را قطعه قطعه مي‏کند. مقاوم‏تر از آهن، آتش است که آهن را ذوب مي‏کند. قوي‏تر از آتش، آب است که آن را خاموش مي‏سازد و چيره‏تر از آب، ابر است که آب را به صورت باران جابه جا مي‏کند. قوي‏تر از ابر، باد است که آن را انتقال مي‏دهد و پيروزتر از باد، فرشتگانند که به آن دستور جابه جايي مي‏دهند. نيرومندتر از فرشتگان «عزرائيل» است که آن‏ها را مي‏ميراند و نيرومندتر از عزرائيل، مرگ است که او را نيز مي‏ميراند و از همه اين‏ها قوي‏تر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است که مرگ را نيز مي‏ميراند و خود همواره مي‏ماند.»
مرد شامي که پاسخ تمامي پرسش‏هاي خود را گرفته بود، گفت: «شهادت مي‏دهم که تو فرزند رسول خدايي (صلي‏الله‏عليه‏وآله) و به حق علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) از معاويه سزاوارتر بر خلافت و رهبري است».۱۲ اين‏گونه مطالب که نشانگر برتري علمي امام مجتبي (عليه‏السلام)است، در تاريخ فراوان است.
۲٫ امام جمعه موقت کوفه
يکي از مسؤوليت‏هاي مهم فرهنگي امام مجتبي (عليه‏السلام)در دوران خلافت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علي (عليه‏السلام)کوفه را ترک مي‏کرد و يا به دليل عذري نمي‏توانست نماز جمعه را اقامه کند،اين مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان مي‏گذاشتند.۱۳

۳٫ قضاوت به جاي امام علي (عليه‏السلام)
از برجسته‏ترين جلوه‏هاي حکومت امام علي (عليه‏السلام)، عدالت و سخت‏گيري ايشان در اجراي آن و نيز دادرسي و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفاي ديگر در بسياري از مسائل قضايي، از حل آن‏ها باز مي‏ماندند و امام علي (عليه‏السلام)آنان را کمک کرد و حتي خود ايشان نيز گاه اين امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (عليه‏السلام)مي‏سپردند. تا علم او را نيز به ديگران ثابت کند.۱۴ نوشته‏اند: در دوران خلافت حضرت علي (عليه‏السلام)، مردي را نزد او آوردند که او را در خرابه‏اي، کنار جسدي بي‏جان و خونين يافته بودند؛ در حالي که کاردي خونين نيز در دست داشت. جريان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چيزي براي گفتن داري؟» مرد پاسخ داد: «يا اميرالمؤمنين! اين اتهام را مي‏پذيرم» علي (عليه‏السلام) دستور داد که او را برده، قصاص کنند. در اين هنگام، مردي با عجله خود را رسانيد، در حالي‏که فرياد مي‏زد: «او را رها کنيد! او را رها کنيد! او کسي را نکشته و قاتل من هستم؟» اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) از متهم پرسيد: «چرا اتهام قتل به خود زدي در حالي که قاتل کس ديگري است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعي نبودم که بتوانم از خود دفاع کنم؛ زيرا چندين نفر مرا بالاي سر جسد، با کارد خونين ديده بودند. من گوسفندي را کشته بودم و براي قضاي حاجت به خرابه آمدم که ديدم آن مرد در خون خود مي‏غلتد. شگفت زده شدم و در حالي که کارد خونين در دستم بود، اين چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع ديدند و پنداشتند که من او را کشته‏ام». علي (عليه‏السلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (عليه‏السلام)فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبي (عليه‏السلام) پس از شنيدن صحبت‏هاي هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتاري‏اش جان متهم را نجات داد، به استناد آيه کريمه «وَ مَن اَحياها فَکَاَنَّما اَحيا النّاسَ جَميعاً»۱۵ رها کنيد. او فردي را کشته و ديگري را از مرگ رهانيده است. پس هر دو را آزاد کنيد و ديه مقتول را از بيت المال بپردازيد.»
پي نوشت‏ها:
۱ـ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج ۲، ص ۱۶۸٫
۲ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۹۳٫
۳ـ محمد بن محمد بن النعمان العکبري الشيخ المفيد، الجمل، ص ۱۷۰٫
۴ـ همان.
۵ـ اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج ۳، ص ۱۱۲٫
۶ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۸٫
۷ـ باقر شريف قرشي، حياة الامام الحسن بن علي (عليه‏السلام)، ج ۱، ص ۴۹۷٫
۸ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۸٫
۹ـ حياة الامام الحسن بن علي (عليه‏السلام)، ج ۱، ص ۵۳٫
۱۰ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج ۳، ص ۱۶۱٫
۱۱ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۸۱٫
۱۲ـ مرد شامي نزد معاويه بازگشت و معاويه نيز پاسخ‏ها را از قول خود براي پادشاه روم فرستاد، ولي او فهميد که پاسخ‏ها را معاويه نداده است و به او

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.