۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » سیره ی امام مجتبی علیه السلام
  • شناسه : 207
  • 17 جولای 2010 - 15:05
  • ارسال توسط :
یک کرامت

یک کرامت

محمّد بن اسحاق گفت: ابوسفيان نزد على عليه السلام آمد و گفت: اى اباالحسن! حاجتى دارم. على عليه السلام فرمود: حاجتت چيست؟ ابوسفيان گفت: با من نزد پسرعمويت، محمد بيا و از او بخواه تا پيمانى با ما ببندد و امان نامه اى براى ما بنويسد. على عليه السلام فرمود: اى ابوسفيان! رسول خدا صلى […]

محمّد بن اسحاق گفت: ابوسفيان نزد على عليه السلام آمد و گفت: اى اباالحسن! حاجتى دارم. على عليه السلام فرمود: حاجتت چيست؟ ابوسفيان گفت: با من نزد پسرعمويت، محمد بيا و از او بخواه تا پيمانى با ما ببندد و امان نامه اى براى ما بنويسد. على عليه السلام فرمود: اى ابوسفيان! رسول خدا صلى الله عليه و آله با تو پيمانى بسته است كه هرگز از آن برنمى گردد. فاطمه عليهاالسلام پشت پرده بود و حسن عليه السلام كه ۱۴ ماهه بود، پيش رويش راه مى رفت. ابوسفيان گفت: اى دختر محمد! به اين كودك بگو كه با جدّ خود درباره من سخن بگويد، تا با اين سخن بر عرب و عجم آقايى كند. پس حسن عليه السلام نزد ابوسفيان آمد و يك دست خود را بر بينى او، و دست ديگر را بر ريش او زد و خداى سبحان، حسن عليه السلام را به سخن آورد و او گفت: اى ابوسفيان! بگو لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ؛ تا شفيعت شوم. على عليه السلام فرمود: سپاس خدايى را كه نظير يحيى بن زكريّا در آل محمد صلى الله عليه و آله از ذرّيه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ، قرار داد «و در كودكى به او حكمت داديم».

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.