مسلمانان در این که در اذان بعد از «حیّ علی الفلاح»، دو بار «حیّ علی خیر العمل» گفته شود، اختلاف دارند. اهل سنت قائل به عدم جواز آن در اذان و اقامهاند. برخی نیز آن را مکروه میدانند، ولی اهل بیت(ع) و شیعیانشان، این قسمت را جزء اذان و اقامه میدانند، که بدون آن اذان باطل است. از آن جا که اذان و اقامه از موضوعاتی است که مسلمین روزی چندین بار با آن سر و کار دارند، شایسته بررسی است.
فتواهای علما امامیه
علمای شیعه امامیه به تبع ادلهای که از رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) به آنها رسیده اتفاق نظر دارند که «حیّ علی خیر العمل» جزء اذان و اقامه است و بدون آن؛ یکی از فصول؛ ساقط شده و اذان و اقامه باطل است.
1ـ سیّد مرتضی در الانتصار میگوید: «از جمله اموری که مختص به امامیه است این که در اذان و اقامه بعد از «حیّ علی الفلاح» «حیّ علی خیر العمل» گفته شود، و علت این مسئله، اجماع شیعه امامیه است. و عامه روایت کردهاند که مقاطعی از عصر پیامبر(ص) این فصل جزء اذان و اقامه بوده، ولی ادعا میکنند که حکم آن نسخ و رفع شده است. کسی که ادعای نسخ میکند باید بر آن دلیل اقامه کند، که چنین دلیلی را هم نخواهد یافت.»[1]
2ـ علامه حلّی میگوید: «اهل سنت همگی از گفتن حیّ علی خیر العمل، منع کردهاند ولی امامیه بر استحباب آن به دلیل تواتر آن از ائمه(ع) اتفاق نظر دارند.»[2]
3ـ صاحب جواهر میفرماید: «بنابر قول اشهر نزد ما از حیث فتوا ـ ولو شهرت روایی عظیم نباشد تا ادعای اجماع با آن ممکن باشد ـ حیّ علی خیر العمل جزء اذان است، بلکه در «مدارک» آورده است: جزئیّت مذهب اصحاب امامیه است که در آن خلافی نیست. در تذکره و نهایة الاحکام به علمای امامیه نسبت داده شد. در ذکری به عموم اصحاب، نسبت داده شده است. در مسالک آمده که طائفه امامیه و اصحاب در آن اختلاف ندارند. در ظاهر غنیه این چنین است: اصحاب اجماع دارند در این که فصول اذان هجده فصل است نه بیشتر و نه کمتر: چهار مرتبه تکبیر، شهادت به توحید، شهادت به رسالت، سپس گفتن «حیّ علی الصلاة» و «حیّ علی خیر الفلاح»، آنگاه «حیّ علی خیر العمل» و سپس «تکبیر» و بعد از آن «لاإله إلاّ الله» و هر کدام از این فصول دو مرتبه ذکر میشود...»[3]
ادله جزئیّت «حیّ علی خیر العمل»
برای جزئیّت این فقره در اذان میتوان به ادلّهای تمسک کرد:
1ـ اتفاق مسلمین بر اصل مشروعیّت
از امور مسلّمی که در آن شکّی نیست، جزئیّت «حیّ علی خیر العمل» در اذان در عهد رسول خدا(ص) است؛ زیرا همانگونه که در روایات شیعه امامیّه و زیدیّه و اسماعیلیّه به آن اشاره شده، اهل سنّت نیز آن را با طرق خود نقل کردهاند. و نیز از جماعت زیادی از صحابه نقل شده که آنرا در اذان خود میآورند. هر چند برخی از اهل سنّت ادعا کردهاند که رسول خدا(ص) به بلال امر نمود تا از اذان حذف کرده و به جای آن جمله «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد. و به تعبیر دیگر برخی قائلند که این فقره از اذان نسخ شده و به جای آن فقره دیگری قرار گرفته است.
آنان در اینکه ناسخ کیست اختلاف دارند، برخی ناسخ را شخص رسول خدا(ص) معرفی کردهاند که به بلال دستور داد تا آن را حذف کرده و به جایش «الصلاة خیر من النوم» قرار دهد، ولی برخی دیگر نسبت به شخص ناسخ سکوت اختیار کردهاند.
از برخی روایات استفاده میشود که رسول خدا(ص) بلال را امر نمود تا «حیّ علی خیر العمل» را در اذان بیاورد، و بلال نیز تا زمان وفات رسول خدا(ص) اینگونه اذان میگفت.[4]
بررسی ادله اهل سنّت بر عدم جزئیّت
عمده ادلّه اهل سنّت بر عدم جزئیّت «حیّ علی خیر العمل» در اذان در سه نقطه خلاصه میشود:
1ـ مصادر حدیثی معتبر تأکید بر ثبوت «حیّ علی خیر العمل» ندارد، و «سنن الکبری» بیهقی، و «المصنف» ابن ابی شیبه از مصادر دست دوم است.
2ـ راویان احادیثی که اشاره به جزئیّت کردهاند از ضعفا هستند، لذا روایاتشان از درجه اعتبار ساقط است.
3ـ از روایات استفاده میشود که برخی از صحابه در اذن خود «حیّ علی خیر العمل» را ذکر میکردهاند، ولی نزد ما تنها عمل و قول پیامبر(ص) حجّت است.
نقد ادلّه:
اوّلاً: اینکه در صحیحین ذکر نشده دلیل بر عدم صحّت آن نیست؛ زیرا به اتّفاق اهل سنّت احادیث صحیح تنها در صحیحین نیست بلکه چه بسیار احادیث صحیح السندی که در صحیحین وجود ندارد، بلکه در کتب نهگانه آنها نیز نامیده است.
ثانیاً: اگر این فقره از اذان نسخ شده بود هرگز نباید بر علی بن ابی طالب و اولاد او مخفی شده باشد؛ زیرا آنان کسانی هستند که مطابق حدیث «ثقلین»، اقتدای به آنها سبب هدایت و در حدیث «سفینه» کشتی نجات امّت از ضلالت و گمراهی معرفی شدهاند.
ثالثاً: از مجموعه روایات استفاده میشود که «حیّ علی الصلاة» در عصر رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و حتّی مطابق برخی از روایات تا هنگام وفات آن حضرت در اذان گفته میشده است.
و لذا این خود شاهد بر آن است که این فقره از اذان سنتی ثابت در اذان به شمار میآید. و در صورت شک در نسخ حکم آن میتوانیم استصحاب جزئیت کرده و حکم به بقاء آن نماییم، زیرا نسخ دلیل قطعی میخواهد.
و نسبت به دلیل دوّم میگوییم:
اوّلاً: باید ملاحظه شود که میزان و ضابطه در جرح و تعدیل راویان این احادیث از جانب رجالیین چه بوده است، آیا به جهت مخالفت در مذهب است، یا جهت واقعی داشته است؟
ثانیاً: بر فرض تسلیم که راویان اینگونه احادیث ضعیف باشند، ولی کثرت و تعدّد طرق این احادیث، میتواند آنها را به سرحدّ اعتبار برساند؛ زیرا مطابق اصطلاح حدیثی که نزد شیعه و اهل مورد قبول است احادیث میتوانند یکدیگر را تقویت کنند.[5] از باب نمونه مشاهده میکنیم که اهل سنّت به حدیث نبوی: «علی الید ما اخذت حتّی تؤدیه»[6] علی رغم ضعف سند آن عمل کردهاند. حدیثی که تنها مرجع آن سمرة بن جندب است.
ثالثاً: جماعت بسیاری از علمای شیعه امامیّه و اسماعیلیه و زیدیه به طریق صحیح و حسن، جزئیّت «حیّ علی خیر العمل» را در زمان پیامبر(ص) نقل کردهاند، جزئی که هرگز در زمان رسول خدا(ص) نسخ نشد. لذا میتوانیم روایات ضعیف در مصادر اهل سنّت را با طرق صحیح و حسنی که در مصادر شیعه وارد شده تأیید و تقویت نماییم. و این مطلب با اطلاع بر سیاسی بودن حذف آن در مدرسه خلفا بر شما واضحتر میگردد.
نسبت به اشکال سّوم میگوییم:
اوّلاً: اهل سنّت، به عمل صحابه توجّه خاصی داشته و آن را حجّت میدانند، و در فتاوای خود آن را مرجع و مصدر حکم معرّفی کردهاند، گرچه ما برای عمل صحابه اعتباری در حدّ حجیّت موضوعی قائل نیستیم.
ثانیاً: قبلاً اشاره کردیم که «حیّ علی خیر العمل» در عصر رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و بلال در اذان قرائت میکرده است، و تا هنگام وفات حضرت نیز نسخ نشده است، و لذا میتوان با استصحاب جزئیّت آن را به رسول خدا(ص) نسبت داد.
2ـ اذان صحابه و اهل بیت(ع)
کسی که مطالعهای در کتب سیره و تاریخ و حدیث داشته باشد پی به اسامی عدهای از صحابه و تابعین و تابعین تابعین و اهل بیت رسول خدا(ص) میبرد که همگی در اذان خود: «حیّ علی خیر العمل» را قرائت میکردهاند. گرچه از برخی روایات استفاده میشود که آنان در نماز صبح این فقره را ذکر میکردند، ولی از برخی روایات دیگر استفاده میشود که این فقره شامل اذان برای همه نمازها بوده است. اینک به اسامی برخی از آنان به صورت فهرستوار اشاره میکنیم:
1ـ بلال بن رباح حبشی (ت 20 ه(
در «کنز العمال» آمده است: «بلال همیشه در اذان صبح «حیّ علی خیر العمل» میگفت.»[7]
پیامبر(ص) فرمود: «بهترین اعمال شما نماز است. آنگاه امر کرد بلال را تا در اذان «حیّ علی خیر العمل» بگوید.»[8]
2ـ علی بن ابی طالب(ع) (ت 40 ه(
امام مؤیّد بالله زیدی در کتاب «شرح تجرید» به سند خود از امام علی(ع) نقل میکند که فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: «بهترین اعمال شما نماز است. آنگاه بلال را امر فرمود تا در اذان «حیّ علی خیر العمل» بگوید.»[9]
3ـ ابورافع:
حافظ علوی زیدی به سند خود از ابیرافع نقل کرده که هرگاه رسول خدا(ص) در اذان به «حیّ علی خیر العمل» میرسید، «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» میگفت.[10]
4ـ عقیل بن ابیطالب:
همو به سند خود از عبیده سلمانی نقل میکند: عقیل بن ابیطالب تا زنده بود در اذان: «حیّ علی خیر العمل» میگفت.[11]
5ـ حسن بن علی بن ابیطالب(ع)
قاسم بن محمّد از بزرگان زیدیه نقل میکند: «... اتفاق است بر این که ابن عمر و حسن و حسین(ع) و بلال و جماعتی از صحابه در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» را میگفتند.»[12]
6ـ ابو محذوره (ت 59 ه(
محمّد بن منصور در کتاب «الجامع» به سند صحیح از ابی محذورة یکی از مؤذنین رسول خدا(ص) نقل کرده که گفت: رسول خدا(ص) مرا امر نمود تا در اذن: «حیّ علی خیر العمل» بگویم.[13]
7ـ حسین بن علی بن ابیطالب
قبلاً به روایت آن اشاره شد.[14]
8ـ زید بن ارقم:
شوکانی در «نیل الاوطار» از محبّ طبری در کتاب «إحکام الأحکام» نقل میکند که زید بن ارقم در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» را قرائت میکرده است.[15]
9ـ عبدالله بن عباس:
حافظ علوی به سند خود از عبیده سلمانی نقل میکند که دائماً علی بن ابیطالب و حسن و حسین و عقیل بن ابیطالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمّد بن حنیفه تا زنده بودهاند در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» را قرائت میکردهاند.[16]
10ـ عبدالله بن عمر (ت 73 ه(
محمّد بن سیرین درباره ابن عمر نقل میکند که او دائماً در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» میگفته است.[17]
عبدالرزاق در «المصنف» به سند خود نقل کرده که ابن عمر هرگاه در اذان خود به «حیّ علی الفلاح» میرسید بعد از آن «حیّ علی خیر العمل» میگفته است.[18]
زید بن محمّد از نافع نقل میکند که ابن عمر هرگاه اذان میگفت در آن: «حیّ علی خیر العمل» را نیز قرائت مینمود.[19]
درباره عبدالله بن عمر از طرق مختلف در مصادر اهل سنّت و زیدیه این مطلب به اثبات رسیده است.
11ـ جابر بن عبدالله:
حافظ علوی به سند خود از جابر بن عبدالله نقل کرده که در عصر رسول خدا(ص) مؤذّن بعد از «حیّ علی الفلاح»، «حیّ علی خیر العمل» میگفته است، تا اینکه در عهد خلافت عمر بن خطاب، از طرف خلیفه از آن نهی شد، به جهت آنکه مردم نسبت به جهاد سست نگردند.[20]
12ـ عبدالله بن جعفر
همو به سند خود از عبیده سلمانی نقل میکند که عبدالله بن جعفر بن ابیطالب تا زنده بود دائماً در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» میگفته است.[21]
13ـ محمّد بن علی بن ابیطالب:
همو به سند خود از محمّد بن بشر نقل میکند که شخصی به نزد محمّد بن حنیفه آمد و عرض کرد: به ما خبر رسیده که تشریع اذان به خوابی بوده که شخصی از انصار دیده و قصّه آنرا بر رسول خد نقل کرده است، آنگاه حضرت بلال را امر کرده تا به فقرات آن اذان بگوید.
محمّد بن حنیفه فرمود: شخص جاهل از مردم چنین اینگونه حرف میزند، همانا امر اذان بالاتر از این است. هنگامی که رسول خدا(ص) به معراج رفت شنید که فرشتهای میگوید: «الله اکبر، الله اکبر»، تا آنکه فرمود: سپس فرشته گفت: «حیّ علی خیر العمل»....[22]
14ـ انس بن مالک
حافظ علوی زیدی به سند خود از انس بن مالک نقل میکند که رسول خدا(ص) فرمود: «... آنگاه جبرئیل بلند شد و انگشت سبّابه خود را در گوش راست خود قرار داده و شروع به قرائت فقرات اذان دوتا دوتا کرد. در یکی از فقرات آن گفت: «حیّ علی خیر العمل»...[23]
15ـ علی بن حسین بن علی(ع)
ابن ابیشیبه و بیهقی و دیگران به سند خود از مسلم بن ابیمریم نقل میکنند که علی بن الحسین(ع) دائماً در اذان به «حیّ علی الفلاح» که میرسید بعد از آن «حیّ علی خیر العمل» میگفت...[24]
این مضمون به طرق فراوانی در مصادر مختلف رسیده است.
16ـ أبوأمامة بن سهل بن حنیف (ت 100 ه(
محبّ طبری ـ امام شافعیه در عصر خود ـ در کتاب «إحکام الأحکام» نقل میکند که ابوامامه هرگاه که اذان میگفت: «حیّ علی خیر العمل» را فراموش نمیکرد.[25]
بیهقی میگوید: از ابی أمامه روایت شده که او «حیّ علی خیر العمل» را در اذان قرائت میکرده است.[26]
ابن حزم میگوید: به سند صحیح نقل شده که ابن عمر و ابی امامة بن سهل بن حنیف در اذان نماز «حیّ علی خیر العمل» میگفتهاند.[27]
17ـ محمّد بن علی الباقر(ع)
حافظ علوی به سند خود از ابیالجارود نقل میکند که ابیجعفر باقر(ع) دائماً در اذان و اقامه «حیّ علی خیر العمل» میگفت.[28]
و نیز از امام باقر(ع) به بیست و دو طریق از جمله طریق جابر جعفی از امام باقر(ع) نقل کرده که فرمود: «در اذان من و پدرانم: پیامبر(ص) و علیّ و حسن و حسین و علی بن الحسین(ع): «حیّ علی خیر العمل، حیّ علی خیر العمل» است.[29]
18ـ زید بن علی (ت 121 ه(
همو از طریق طیبة بن حیان نقل میکند که: زید بن علی دائماً به مؤذن امر میکرد تا در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» بگوید.[30]
19ـ یحیی بن زید بن علیّ (ت 125 ه(
همو به سند خود از حسان نقل میکند: «من برای یحیی بن زید در خراسان اذان میگفتم، مرا امر کرد که در اذان بگویم: «حیّ علی خیر العمل، حیّ علی خیر العمل».[31]
20ـ محمّد بن زید بن علی:
همو به سند خود از احمد بن مفضل نقل کرده که محمّد بن زید بن علیّ در اذان خود «حیّ علی خیر العمل» را دوبار میگفته است.[32]
21ـ محمّد بن عمر بن علی بن ابیطالب (ت 135)
همو به سند خود از عبدالله بن محمّد بن عمر بن ابیطالب نقل میکند که پدرش در اذان «حیّ علی خیر العمل» میگفته است.[33]
22ـ جعفر بن محمّد الصادق(ع)
و نیز از معاویه بن عمّار نقل میکند که شنیدم از جعفربن محمّد که در اذان «حیّ علی خیر العمل» میگفت.[34]
23ـ حسین بن علی صاحب فخّ (ت 169 ه(
و نیز به سند خود از عنترة بن حسین عصافی نقل میکند که حسین بن علی صاحب فخّ در اذان «حیّ علی خیر العمل» میگفت.[35]
24ـ موسی بن جعفر الکاظم(ع)
شیخ صدوق(ره) به سند خود از ابن ابیعمیر نقل کرده که فرمود: از امام رضا(ع) از «حیّ علی خیر العمل» سؤال کردم که به چه جهت عامّه آن را از اذان حذف کردند؟ حضرت فرمود: علّت ظاهری آن را میپرسی یا علّت باطنی آن را؟ عرض کردم: هر دو را میپرسم. حضرت فرمود: امّا علّت ظاهری، به جهت آن بود که مردم با توجّه بسیار به نماز جهاد را رها نکنند. و امّا علت باطنی آن این است که بهترین عمل ولایت است، و کسی که امر به حذف «حیّ علی خیر العمل» نموده قصدش دور کردن مردم از ولایت بوده است.[36]
25ـ علی بن موسی الرضا(ع)
و نیز به سندش از فضل بن شاذان از امام رضا(ع) درباره اذان نقل کرده که حضرت فرمود: «همانا اذان ندای به نماز در وسط اذان و دعوت به رستگاری و بهترین عمل است...»[37]
26ـ حسن بن یحیی بن حسین بن زید بن علی (ت 260 ه(
حافظ علوی زیدی به سند خود از حسن بن یحیی نقل میکند: «آل رسول خدا(ص) اجماع کردهاند بر اینکه در اذان و اقامه «حیّ علی خیر العمل» بگویند.[38]
3ـ اجماع عترت
از مجموعه روایات فریقین استفاده میشود که اجماع اهل بیت بر جزئیّت «حیّ علی خیر العمل» در اذان و اقامه بوده است.
در حاشیه دسوقی آمده است: «علیّ(ع) در اذان و اقامه «حیّ علی خیر العمل» میگفت، و جزئیّت این جمله مذهب شیعه است.»[39]
حافظ علوی میگوید: علی بن ابیطالب و حسن و حسین و عقیل بن ابیطالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمّد بن حنیفه تا زنده بودند «حیّ علی خیر العمل» را در اذان میگفتند و معتقد بودند که همیشه در اذان بوده است.[40]
علاّمه صلاح بن أحمد بن مهدی میگوید: «اهل بیت اجماع نمودهاند بر جزئیّت «حیّ علی خیر العمل» در اذان.»[41]
چرا بلال بعد از پیامبر اذان نگفت؟
از تاریخ استفاده میشود که بلال بعد از پیامبر اکرم(ص) برای احدی غیر از اهل بیت(ع) اذان نگفت. و برای آنکه دستگاه خلافت غاصب او را مجبور به اذان تحریف شده نکند به شام رفت و تا آخر عمر خود در آن دیار ماند.[42]
اوزاعی نقل میکند که بلال به نزد عمر بن خطاب آمد و به او گفت: نماز نماز، چند بار تکرار کرد. عمر به او گفت: ما از تو به وقت نماز داناتریم. بلال به عمر گفت: هر آینه من داناترم به وقت از تو، زیرا تو از الاغ اهلت گمراهتری.[43]
از اینجا استفاده میشود که نزاع سیاسی شدیدی بین بلال از طرفی و ابوبکر و عمر و اتباع این دو از طرف دیگر بوده است. از او تقاضا کردند که: «حیّ علی خیر العمل» را از اذان حذف کرده و به جای آن «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد او قبول نکرد، لذا او را رها کرده و متّهم به ضعف دید چشم و گیر داشتن زبان کردند و به جای او سعد قرظ و ابیمحذوره را برای اذان انتخاب نمودند. و از طرفی احادیثی را جعل کرده به بلال نسبت دادند که او در اذان «الصلاة خیر من النوم» میگفته است.
بلال از آنجا که وضعیّت سیاسی موجود در آن زمان را خوب درک میکرده است و برای آنکه اذان او تأیید دستگاه خلافت نشود، مدینه را ترک کرده و به شام هجرت میکند.
قوشجی حنفی در شرح تجرید میگوید: «عمربن خطاب در خطبهای خطاب به مردم گفت: ای مردم! سه چیز در عهد رسول خدا بوده ولی من از آنها نهی کرده و حرام میکنم و هر کس انجام دهد او را عقاب مینمایم: متعه زنان، حجّ تمتّع و حیّ علی خیر العمل».[44]
علمای زیدیه اتفاق دارند بر اینکه مانع از «حیّ علی خیر العمل» کسی جز عمر بن خطاب نبوده است.[45]
حلبی میگوید: «به سند صحیح رسیده که «حیّ علی خیر العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بوده است تا آنکه در زمان عمر از آن منع شد.»[46]
تفتازانی در حاشیه خود بر شرح عضد بر «مختصر الاصول» ابن حاجب میگوید: «حیّ علی خیر العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بود، و این عمر بود که مردم را از قرائت آن منع کرد تا اینکه با اشتغال به نماز از جهاد باز نایستند.»[47]
شوکانی میگوید: «به طریق صحیح به اثبات رسیده که «حیّ علی خیر العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و در مأذنهها میشده است تا زمان عمر که از آن منع شد.»[48]
از آنجا که اصل قرائت به آن در زمان رسول خدا(ص) ثابت بوده و دلیلی بر نسخ آن به امر رسول خدا نیست لذا میتوان جزئیّت آن را به استصحاب نیز ثابت نمود.
اجتهاد عمر!!
اجتهاد و علتی که برای نهی عمر از گفتن «حیّ علی خیر العمل» در اذان نقل میکنند این است که او به جهت آن که مردم با اشتغال فراوان به نماز از جهاد باز نمانند، از «حیّ علی خیر العمل» نهی کرده است. این اجتهاد به دلایلی ناقص است، زیرا:
اوّلاً: در زمان رسول خدا(ص) ضرورت جهاد و دفاع، نسبت به زمان عمر بن خطاب بیشتر احساس میشده است؛ در حالی که رسول خدا(ص) نه تنها از آن نهی نکرده، بلکه به آن امر نموده است.
ثانیاً: بر فرض که عمر به این جهت نهی از «حیّ علی خیر العمل» کرده باشد؛ لکن مقطعی بوده و دائمی نیست. به عبارت دیگر، حکم ولائی است نه اصلی و دائمی، و همیشه موقع جهاد نیست. اکنون باید پرسید که چرا اهل سنت به کلّی ـ چه در حال جهاد و چه در صلح ـ «حیّ علی خیر العمل» را از اذان برداشته و بعد از «حیّ علی الفلاح» نمیگویند؟
شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج 2، صص: 363ـ375
پی نوشت ها :
1 . الانتصار، مسأله 35.
2 . تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 42.
3 . جواهر الکلام، ج 9، ص 81 و 82.
4 . وسائل الشیعه، ج 5، ص 416، الأذان بحیّ علی خیر العمل، حافظ علوی، زیدی، ص 91.
5 . نصب الرایه، ج 1، ص 93.
6 . مسند احمد، ج 5، ص 8، 12، 13...
7 . کنز العمال، ج 8، ص 342، ح 23174، مجمع الزوائد، ج 1، ص 330.
8 . البحر الزخار، ج 2، ص 191، الشفاء ج 1، ص 260.
9 . جواهر الأخبار و الأثار، ج 2، ص 191، الاعتصام بحب الله المتین، ج 1، ص 209.
10 . الأذان بحیّ علی خیر العمل، ص 28، الاعتصام، ج 1، ص 289.
11 . همان، ص 54.
12 . الاعتصام بحبل الله المتین، ص 307، الروض النضیر، ج 1، ص 542.
13 . میزان الاعتدال، ج 1، ص 139، لسان المیزان، ج 1، ص 268، البحر الزخّار، ج 2، ص 192.
14 . الاعتصام، ص 307.
15 . نیل الأوطار، ج 2، ص 44.
16 . الاذان بحیّ علی خیر العمل، ص 54.
17 . السنن الکبری، بیهقی، ج 1، ص 425.
18 . المصنف، ج 1، ص 460، ح 1786.
19 . الإعتصام، ج 1، ص 295.
20 . الأذان بحیّ علی خیر العمل، ص 30، الاعتصام، ج 1، ص 291.
21 . همان، ص 54، الاعتصام، ج 1، ص 294.
22 . الأذان، ص 57، الاعتصام، ج 1، ص 285.
23 . همان، ص 26، الاعتصام، ج 1، ص 288ـ289.
24 . المصنّف، ج 1، ص 195، السنن الکبری، ج 1، ص 425، مسند زید بن علی، ص 83 و...
25 . الاعتصام، ج 1، ص 309، الروض النضیر، ج 1، ص 541.
26 . سنن بیهقی، ج 2، ص 425.
27 . المحلّی، ج 3ف ص 160.
28 . الأذان، ص 78ـ82.
29 . همان، ص 54.
30 . همان، ص 37، ح 172 و 173.
31 . همان، ص 86، الاعتصام، ج 1، ص 381.
32 . همان، ص 88.
33 . همان، ص 84.
34 . همان، ص 85.
35 . همان، ص 89.
36 . علل الشرایع، ص 368، ج 4، باب 89.
37 . من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 300، ح 914.
38 . الأذان، ص 91.
39 . حاشیه دسوقی، ج 1، ص 193.
40 . الأذان، ص 109، الاعتصام، ج 1، ص 294.
41 . شرح الهدایه، ص 294.
42 . تاریخ دمشق، ج 7، ص 136، رقم 493، تهذیب الکمال، ج 4، ص 289، اسدالغالبه، ج 1، ص 208.
43 . مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 266ـ267.
44 . شرح تجرید، قوشجی، ص 374.
45 . رجوع شود به کتاب الإحکام، ج 1، ص 84، الأذان، ص 79 و...
46 . السیرة الحلبیة، ج 2، ص 98.
47 . مبادیء الفقه الإسلامی، ص 32.
48 .نیل الأوطار، ج 2 ص 32.